بیوگرافی:

کارل آبراهام در سال ۱۸۷۷، در آلمان متولد شد. او وقتی که همراه با یونگ[۱]، یک کارآموز روان پزشکی در زوریخ بود به روانکاوی علاقه مند شد. او در سال ۱۹۰۷ شروع به کار روانکاوی در برلین کرد، و نخستین فردی بود که در آلمان به انجام درمان روانکاوی پرداخت، و در سال ۱۹۱۰ جامعه روانکاوی آلمان را بنیان نهاد. آبراهام در ۱۹۲۴ رئیس انجمن بین المللی روانکاوی (IPA) شد، اما در سال ۱۹۲۵ در اوج توانایی های حرفه ای و شهرت از دنیا رفت. او در سال ۱۹۲۴ به تحلیل ملانی کلاین پرداخت، هرچند که بعد از ۱۵ ماه به خاطر بیماری آبراهام فرایند درمان روان کاوی متوقف شد. آبراهام علاوه بر کلاین تعدادی از روانکاوان انگلیسی، شامل جیمز گلوور[۲]، ادوارد گلوور[۳] و الیکس استراچی[۴] را تحلیل کرد. او جایگاه خاصی در جنبش روانکاوی داشت، و یکی از نخستین پیشگامان روانکاوی در خارج از وین در کنار کسانی مانند یونگ (در زوریخ)، فرنچزی[۵] (در بوداپست) و جونز[۶] (در لندن) بود. اما بیشتر از آن، اهمیت او به عنوان مشاهده گر بالینی برجسته و نظریه پرداز کلاسیک است. در ادامه به سه مورد از مباحثات علمی اصلی او اشاره شده است.

مراحل تحولی پیش تناسلی[۷]: آبراهام در مقاله استادانه «پیرامون تحول لیبیدو و رشد ابژه-عشق»[۸] (۱۹۲۴) تمایزهای مهم مراحل دهانی، مقعدی و تناسلی را معرفی می کند. او ریشه های «روان رنجوریِ نارسیسیتیکِ»[۹] فروید را در مرحله دهانی و اوایل مرحله مقعدی می دانست. مرحله دهانی- آدمخوارانه (نیمه دوم مرحله دهانی)[۱۰] و مرحله مقعدی- سادیستیک (نیمه اول مرحله مقعدی)[۱۱] بخصوص با سطوح بالایی از تکانه های سادیستیک، آغشته شده اند که علت تعارضات و واپس روی های[۱۲] شدید است. آنها به ترتیب تحت سلطه برتری درون فکنی[۱۳] (به درون بردن دهانی) و فرافکنی[۱۴] (به بیرون بردن مقعدی) قرار دارند، که در منش نارسیسیتیک بیماری های سایکوتیک مشارکت دارد. از نظر آبراهام شکل جزئی[۱۵] ابژه-عشق در نیمه دوم مرحله مقعدی آغاز می شود. در این مرحله از ابژه مراقبت می شود اما با او به عنوان دارائی ای که باید کنترل شود برخورد می شود. این ویژگی جدید با فرایندهای قبلی بلعیدن ابژه مغایرت دارد، که بعد از آن، ابژه در درون خویش است و وجود جداگانه ای ندارد. عشق جزئی اولیه[۱۶] در سال دوم، برای آبراهام راهی را برای عشق-ابژه مناسب که بعد از مرحله ادیپال است باز می کند و وقتی که مرحله تناسلی بعدی شروع شود: ابژه دوست داشته می شود ضمن اینکه جدایی او بیشتر و کامل تر پذیرفته می شود.

 مالیخولیا (افسردگی) و نوروز وسواسی[۱۷]: همکاری نزدیک آبراهام با فروید به او این امکان را داد تا فهم سبب شناختی پیچیده تری را از مالیخولیا (افسردگی) مطرح کند و همچنین نقاط تثبیت متفاوتی که «انتخاب» بین مالیخولیا و نوروز وسواسی را ترسیم می کنند، مشخص کند. آبراهام با بیماران مانیک-دپرسیو که در مرحله تخفیف علائم[۱۸] بودند کار می کرد. او قادر بود تا عوامل زمینه ساز برای مراحل سایکوتیک بیماری آنها را فرمول بندی کند.

از منظر آبراهام هم بیمار مالیخولیایی و هم بیمار وسواسی با موقعیت فقدان ابژه محبوب[۱۹] با معنای مقعدی-سادیستیک روبرو هستند: ابژه به طور سادیستیکی توسط حمله های مدفوعی نابود شده است و همچنین به طور خصمانه ای به عنوان مدفوع بیرون انداخته شده است. بیمار مالیخولیایی تلاش می کند تا با حالت ویرانگر ابژه به وسیله واپس روی به مرحله دهانی آدمخوارانه کنار بیاید، با این هدف که ابژه را در خویشتن جذب[۲۰] کند. به هرحال، این جذب سادیستیک و آدمخوارانه بوده است و ابژه جذب شده (به درون برده شده) آسیب زیادی دیده و «به انجام قدرت مستبدانه خود از درون ادامه می دهد». در نظریه کلاسیک این درون فکنی، مفهوم رهاسازی سرمایه گذاری بر روی ابژه[۲۱] و همچنین واپس روی به نارسیسیزم اولیه[۲۲] را توضیح می دهد: یعنی دو ویژگی سایکوز. بیمار وسواسی همچنین با موقعیت فقدان ابژه با همان خشونت مقعدی- سادیستیک سروکار دارد. در هر صورت، واپس رویِ سرنوشت ساز به مرحله دهانی- آدمخواری اتفاق نمی افتد زیرا اهداف مقعدیِ پیشرفته ترِ محافظت و نگه داشتن ابژه به وسیله کنترل کردن آن مسلط هستند. به جای آن تعارضات پیرامون فقدان ابژه محبوب «پدیده جبر روان شناختی»[۲۳] نامیده می شوند.

نارسیسیزم و مقاومت مزمن به تحلیل[۲۴]: آبراهام چندین مبحث با عنوان ساختار منش را، در مقالاتش با موضوعات تیپ های منشیِ دهانی، مقعدی و تناسلی مطرح کرد. مهم ترین مبحث او در این حیطه، فرمول بندی او درباره سازمان شخصیت نارسیسیتیک[۲۵] است تا بیماران خاصی را که مقاومت مزمن به تحلیل دارند، تشریح کند. چنین بیمارانی مجموعه ای از نگرش ها، از قبیل مخالفت غیرعادی و گرایش به احساس تحقیر همراه با دوست داشتنِ نارسیسیتیکِ بسیار مشخص نشان می دهند. آبراهام این مورد آخر را به کینه رشک آلود[۲۶] به تحلیل گر به عنوان پدر و توانایی او مرتبط کرد. رشکِ بیمار، تحقیر مداوم صحبت های تحلیل گر در درمان و همچنین همانندسازی با جایگاه او را آشکار می کند، که بیمار آن را غصب کرده است. آبراهام نارسیسیزم نابهنجارِ چنین بیمارانی را به تثبیت های مقعدی-سادیستیک آنها مرتبط می کرد و به عنوان تجلی های ویژگی های منش مقعدی در نظر می گرفت.

منبع:

The New Dictionary of Kleinian Thought, Elizabeth Bott Spillius and colleagues, PART II: General entries, Karl Abraham.

پیوست:


[۱] Jung

[۲] James Glover

[۳] Edward Glover

[۴] Alix Strachey

[۵] Ferenczi

[۶] Jones

[۷] Pregenital phases of development

[۸] on the development of the libido and on the growth of object-love

[۹] narcissistic neuroses

[۱۰] The second oral cannibalistic phase

[۱۱] The first anal sadistic phase

[۱۲] regressions

[۱۳] introjection

[۱۴] projection

[۱۵] partial form

[۱۶] Early partial love

[۱۷] Melancholia and obsessional neurosis

[۱۸] remission.

[۱۹] loss of the loved object

[۲۰] incorporating

[۲۱] object-cathexis

[۲۲] primary narcissism

[۲۳] phenomenon of psychological compulsion

[۲۴] Narcissism and chronic resistance to analysis

[۲۵] narcissistic personality organisation

[۲۶] envious grudge