ما بعد روانشناسی توسط فروید به عنوان یک رویکرد تعریف میشود که بر اساس آن هر فرآیند ذهنی در رابطه با سه مختصات: “پویا، مکان نگارانه و اقتصادی” در نظر گرفته میشود.[۱]فروید این را «اوج تحقیقات روان تحلیلی » میدانست و به نظر او « بالاترین هدفی است که روانشناسی میتوانست به آن دست یابد.[۲]هدف رویکرد ما بعد روانشناسی به پدیدههای ذهنی، تلاشی توصیفی برای ‘رفع ابهام و توجیه عمیقتر فرضیات نظری است که سیستم روانتحلیلی بر آن میتواند مبنا گذاری شود.[۳] علاوه بر این، فروید فکر میکرد که ‘تعریف سلامت به جز در اصطلاحات ما بعد روانشناسی غیرممکن است.[۴]
نقطه نظر ژنتیک در این دیدگاه ، امری قطعی است که هرگز به طور صریح به عنوان یک معیار ما بعد روانشناسی ذکر نشده است زیرا فرضیات و گزارههای ژنتیکی در بیشتر فرمول بندی های روانتحلیلی جای دارند. این موضوع به وضوح در متن زیر آمده است:
هر تحلیلی از پدیدههای روانشناختی شایسته نام روان تحلیلی نیست .عبارت روان تحلیلی چیزی بیش از تجزیه و تحلیل صرف پدیده های ترکیبی به پدیده های ساده تراست . یعنی یک ساختار روانی را به یک ساختار دیگری که قبل از آن زمان بوده و از آن تکوین یافته، بازمیگرداند. روان تحلیلی پزشکی تا زمانی که منشأ و سیر نشانه بیماری را ردیابی نکرده باشد قادر به حذف نشانه نیست. بنابراین از همان ابتدا روان تحلیلی به سمت ردیابی فرآیندهای تحولی معطوف شد. با کشف منشا نشانه های روان رنجوری آغاز شد و با گذر زمان، منجر به توجه به ساختارهای روانی دیگر و ساخت روانشناسی ژنتیکی شد که بیش از پیش برای آنها نیز قابل اعمال باشد.[۵]
در فرمول بندی های روانتحلیلی فروید از آغاز کار تاکنون، دیدگاههای پویا، اقتصادی، ژنتیکی و حتی مکان نگارانه مشاهده میشود. بنابراین، لازم میدانیم تأکید کنیم که جوهر رویکرد ما بعد روانشناسی که او در سال ۱۹۱۵ پیشنهاد داد، بر اساس مطالعه همزمان و توصیف پدیدهها از تمامی این زوایا (پویا، اقتصادی، ژنتیکی ومکان نگارانه ) استوار است.
توضیح دقیقتر از سه نقطه نظر مهم دیدگاه ما بعد روانشناسی در مقاله “روانتحلیلی ” قابل دسترسی است، جایی که میخوانیم:
تحلیل روانی، به عنوان یک روانشناسی عمیق، زندگی ذهنی را از سه نقطه نظر مورد بررسی قرار میدهد: پویایی، اقتصادی ومکان نگارانه .
ازاولین نقطه نظر یعنی پویا، روان تحلیلی تمام فرایندهای ذهنی (به جز دریافت محرکهای خارجی) را از تعامل نیروها مشتق می داند که یکدیگر را کمک یا مانع میشوند، با یکدیگر ترکیب میشوند، سازش هایی با یکدیگر می کنند و غیره. تمام این نیروها در اصل از طبیعت غرایزهستند؛ بنابراین دارای یک ساختارآلی هستند. مشخصه آنها داشتن پایداری (جسمی) و ذخیره قدرت «تکرار-اجبار» بسیار است. ؛ واز نظرذهنی به صورت تصاویر یا تصورهایی با بار احساسی (تصرف ) نمایان میشوند.
ازنظردیدگاه اقتصادی، روانتحلیلی فرض میکند که بازنمایی ذهنی غرایز دارای یک مقدارتصرف انرژی مشخص هستند و هدف دستگاه ذهنی این است که مانع از هر گونه کاهش این انرژی ها شود و میکوشد که مجموع تحریکاتی که آن را تحت تأثیر قرار میدهد، به حداقل برساند.سیر فرآیندهای ذهنی به طور خودکار توسط “اصل درد- لذت” تنظیم می شود. وبنابراین درد به نوعی با افزایش تحریک و لذت با کاهش آن مرتبط است. در سیر تحول ، اصل اولیه لذت در ارتباط با دنیای خارج دستخوش تغییر می شود و جای خود را به اصل واقعیت می دهد که به موجب آن دستگاه ذهنی یاد می گیرد که لذت ارضا را به تعویق بیندازد و به طور موقت احساس درد را تحمل کند.
نقطه نظر مکان نگارانه ، دستگاه ذهنی را به عنوان یک ابزار ترکیبی میشناسد و سعی میکند مشخص کند که فرایندهای ذهنی در چه مکان هایی اتفاق میافتد. طبق دیدگاههای روانتحلیلی اخیر، دستگاه ذهنی از یک من (اید ) که مخزن نیروهای غریزی است و یک خود ‘ایگو’که سطحی ترین قسمت ازمن است که تحت تأثیر دنیای خارجی تغییر میکند ، و یک ‘ماوراء-خود'(سوپرایگو) که ازمن(اید) بیرون میآید، بر خود (ایگو) مسلط می شود و نمایانگر مهارهای غریزه انسان است، تشکیل شده است . علاوه بر این، آگاهی مرجعی مکان نگارانه دارد. زیرا فرآیندهای موجود درمن (اید) کاملاً ناآگاه هستند، در حالی که آگاهی عملکرد بیرونی ترین لایه خود است که مربوط به ادراک جهان بیرونی است.[۶]
پاسخ فروید (۱۹۱۵) به نظرات آبراهام در مورد مقاله “سوگ و مالیخولیا” حاوی ارجاع مهمی به ما بعد روانشناسی است:
شما به اندازه کافی بر بخش اساسی فرضیه من تأکید نمی کنید، یعنی بررسی مکان نگارانه در آن، پسرفت لیبیدو و کنار گذاشتن تصرف (سرمایه گذاری روانی ) ناآگاه… در عوض سادیسم و شهوت گرایی مقعدی را به عنوان توضیح نهایی در پیش زمینه قرار می دهید.اگرچه شما در آن درست می گویید، اما از توضیح واقعی عبور می کنید.
شهوت گرایی مقعدی، عقده های اختگی و غیره ، سرچشمه های همیشه حاضر تحریک هستند که باید در هر تصویر بالینی سهم خود را داشته باشند. که از یکدیگر ساخته شده اند. طبیعتاً ما وظیفه داریم مشخص کنیم که چه چیزی از آنها ساخته شده است، اما توضیح این اختلال را فقط می توان در مکانیسم آن یعنی در نظر گرفتن آن به صورت پویا، مکان نگارانه و اقتصادی یافت.[۷]
مقاله “نا گاه” حاوی یکی از واضح ترین و مختصرترین توضیحات مابعد روانشناسی است. فروید در این مقاله پیشنهاد میکند که «وقتی موفق شدیم یک فرآیند روانی را در جنبههای پویا، مکان نگارانه و اقتصادی آن توصیف کنیم، باید از آن به عنوان یک ارائه مابعد روانشناسی صحبت کنیم. ما باید فوراً بگوییم که در وضعیت فعلی دانش ما فقط چند نکته وجود دارد که در آن موفق خواهیم شد.[۸] در همان مقاله، او به “تلاشی آزمایشی برای ارائه توصیفی مابعد روانشناسی از فرایند سرکوب در سه روان رنجوری انتقالی که با آنها آشنا هستیم”، یعنی هیستری اضطراب، هیستری تبدیلی و روان رنجوری وسواس، میپردازد. در اینجا محدود به توصیف فروید از مرحله اول هراس می شویم ، همراه برخی توضیحات در مورد آنچه در آن ضمنی است:که ‘ شامل ظهور اضطراب بدون اینکه فرد بداند از چه چیزی میترسد” است. که نشان دهنده وجود نیروهای در تضاد (دیدگاه پویا) است که، شاید به دلیل افزایش در مقدار آنها، منجر به ظهور اضطراب شده است (دیدگاه اقتصادی).
فروید ادامه میدهد: « باید فرض کنیم که در ناآگاه انگیزه های عشقی وجود داشته که میخواستند به سیستم پیش آگاه منتقل شوند » این جمله حاوی دیدگاههای پویا و مکانی است. فرض وجود انگیزه ناآگاه عشق به معنای وجود یک نیروی پویا و جهتدهی آن است، یعنی تقاضا برای انتقال به یک سیستم متفاوت. از دیدگاه مکانی، میبینیم که سیستمهای ناآگاه و پیش آگاه در این تضاد دخیل هستند.
توصیف مابعد روانشناختی فروید ادامه مییابد: اما تصرف (سرمایه گذاری روانی ) انگیزه از سیستم پیش آگاه به عقب بازگشته است و تصرف (سرمایه گذاری روانی ) لیبیدویی ناآگاه ایده ردشده به شکل اضطراب تخلیه شده است.[۹] این اظهار عمدتا با نقطه نظر اقتصادی مرتبط است ، یعنی یک اصل اقتصادی در بازگرداندن تصرف پیش آگاه دخیل است که پیشرفت انگیزه عشق ناآگاه را به پیش آگاه و احتمالاً به آگاه و تحرک جلوگیری می کند. در عوض تأثیر اضطراب ظاهر می شود که کارکرد اقتصادی نیز دارد.
این نمونه نه تنها نشان میدهد که چگونه رویکرد مابعد روانشناختی به پدیدههای بالینی اعمال میشود، بلکه فرضیه اساسی وجود تضاد بین نیروهای ذهنی مختلف را نیز برجسته میکند که تنها با این نوع توصیف بهتر درک میشود.
مفهوم “مابعد روانشناسی” در سال ۱۸۹۶، در نامههای فروید با فلیس[۱۰] ظاهر شد و به طور مکرر در این نامهها تکرار میشود و به آن عنوان “روانشناسی بعد از آگاهی ” تعریف شده است[۱۱].این اصطلاح برای اولین بار در سال ۱۹۰۱ در آسیب شناسی روانی زندگی روزمره ظاهر شد، جایی که فروید از آن برای نشان دادن تلاش روان تحلیلی برای تبدیل مابعد فیزیک به مابعد روانشناسی استفاده کرد.[۱۲]
رویکرد مابعد روانشناختی به پدیدههای ذهنی، روان تحلیلگران را قادر میسازد تا «از «روانشناسی آگاهی» توصیفی فاصله بگیرند و مسایل جدیدی را مطرح کرده و محتوای جدیدی به دست آورند. اکنون عمدتاً به دلیل دیدگاه پویای آن به فرآیندهای ذهنی، با آن روانشناسی تفاوت داشته است .اکنون علاوه بر آن به نظر می رسد که مکان نگاری روانی را نیز در نظر می گیرد، و در رابطه با هر عمل ذهنی معینی چه درون سیستم یا چیزی که بین سیستم انجام می شود، نشان می دهد.به دلیل این تلاش، نام «روانشناسی عمق» نیز به آن داده شده است.ما میپذیریم که این مطلب میتواند با در نظر گرفتن یک دیدگاه دیگر، می تواند غنی تر شود .[۱۳] آخرین جمله از نقل قول بالا اشاره آشکاربه دیدگاه اقتصادی است که آخرین دیدگاهی بود که فروید به صورت صریح به عنوان بخش اساسی از ارائه کامل مابعد روانشناختی از پدیدههای ذهنی، به خصوص وضعیتهای متعارض ، اضافه کرد .
باید توجه داشته باشید که در تمام تعاریف صریح فروید از مابعد روانشناسی، او فقط به دیدگاه های پویا، مکان نگارانه و اقتصادی اشاره می کند.،و دیدگاه ساختاری و ژنتیکی به صورت صریح در تعاریف او گنجانده نشده است .روشن است که دیدگاه ساختاری را جایگزین نظریه مکان نگارانه کرده است. با این حال، نکتهای که باید توجه شود این است که فروید پس از معرفی نظریه ساختاری همچنان به “دیدگاه مکان نگارانه ” ارجاع میدهد.
از قسمتی در مقاله من و خود (۱۹۲۳) – که مفاهیم ساختاری را معرفی کرد – میتوان نتیجه گرفت که با توجه به کاستی های دیدگاه مکان نگارانه در توضیح پدیدههای بالینی، توصیفها به صورت ساختاری تا حد زیادی جایگزین توصیفهای مکان نگارانه شدند .
ما به چیزی در خود (ایگو ) رسیدیم که ناآگاه است … پیامد این کشف این است که اگر به اصطلاحات معمول خود پایبند بمانیم و بخواهیم به عنوان مثال روان رنجوری ها را از یک تضاد بین آگاه و ناآگاه استخراج کنیم، در پیچیدگیها و ابهامات بیپایانی گرفتار میشویم.ما برای این تناقض، یعنی خود (ایگو ) آگاه وقسمتهایی سرکوب شده ای که از آن جدا شده است(ناآگاه ) باید جایگزینی که از دیدگاه ما به شرایط ساختاری ذهن گرفته شده است -داشته باشیم [۱۴].
قبلاً اشاره کردهایم که اگرچه تا سال ۱۹۱۵ فروید بیان کرد که یک توصیف مابعد روانشناختی کامل باید دیدگاههای پویایی، مکان نگارانه و اقتصادی را همزمان در نظر بگیرد[۱۵]، اما او آنها را به طور جداگانه در بسیاری از مواقع قبلی بکار برد . این واقعیت که در سالهای قبل از ۱۹۱۵، مابعد روانشناسی هنوز به معنای پس از ۱۹۱۵ به وضوح مفهوم سازی نشده بود، توضیح می دهد که چرا برخی از اظهارات ابتدایی شفافیت مفهومی بعدی را نشان نمی دهند و اغلب فقط به یک جنبه از تعارض می پردازند.
فروید در مطالعه زندگینامه خود به این نکته اشاره کرد که : پایههای فرمول بندی های او در مطالعات هیستری ، عوامل پویا و اقتصادی بوده است:آن (نظریه ارائه شده در مطالعات هیستری) عامل پویا را در نشانه بیماری مهار یک عاطفه فرض کرد ، و عامل اقتصادی را محصول تبدیل مقداری انرژی که در غیر این صورت به روش دیگری به کار می رفت، معرفی کرد. [۱۶]او نوشته بود: «خود (ایگو) بیماربا یک ایده ناسازگار مواجه شده است که باعث برانگیختن نیروی دفع کننده ای از سوی ایگو جهت دفاع در برابر این ایده ناسازگار شده است. این دفاع در واقع موفق بود. این تصور به اجبار از آگاهی و حافظه خارج شد. چند سطر بعد ادامه داد:. « نیروی روانی دفع کننده از سوی ایگو، در ابتدا تصور بیماری زا را از تداعی خارج کرده بود و اکنون مخالف بازگشت آن به حافظه بود.[۱۷]
‘درمقالات قبلی، ممکن است توجه شود که عبارت “پویا” گاهی اوقات با معنیهای مختلفی استفاده میشد و نه لزوماً با معنایی که بهترین توصیف برای استفاده مابعدروانشناسی آن است.
به طور مشابه ، اصطلاحاتی مانند “ناآگاه” چیزی بیش از ارتباط مکان نگارانه است واغلب به طور توصیفی برای اشاره به یک کیفیت استفاده میشوند.
گزارههای مکان نگارانه قبل از سال ۱۹۱۵ وجود داشته اند ، اگرچه آنها لزوماً بخشی از یک رویکرد سیستماتیک مابعد روانشناختی به پدیدههای ذهنی نیستند.
در مدل اولیه ذهن که در فصل هفتم از تفسیر رویاها توصیف شده است، از گزاره های فضایی و مکان نگارانه استفاده شده است. در آنجا، دستگاه ذهنی به یک ‘میکروسکوپ ترکیبی یا یک دستگاه عکاسی’ تشبیه شده است. بر اساس این مقایسه، «محل روانی» با یک نقطه در داخل دستگاه که یکی از مراحل اولیه تصویر به وجود میآید، مطابقت خواهد داشت. این تصاویر در «بخشی از نقاط ایدهآل» که هیچ جزئی ملموس از دستگاه در آن واقع نیست ، رخ میدهند. بنابراین، «محل روانی» هیچ ارتباطی با «محل آناتومیکی» ندارد.[۱۸] فرضیات بیشتر در مورد ‘دستگاه ذهنی به عنوان یک وسیله مرکب ‘ بیان میکند که از اجزایی به نام ‘سیستمها’ تشکیل شده است و ‘در یک فرایند روانی خاص، برانگیختگی از طریق سیستمها به ترتیب زمانی خاصی عبور میکند’.[۱۹] در همان اثر، فروید بین سیستم ناآگاه که برانگیختگی های آن “غیر قابل قبول برای آگاهی” هستند و سیستم پیش آگاه که “تحریکات آن قادر به رسیدن به آگاهی هستند”، تمایز قائل میشود. ما روابط دو سیستم با یکدیگر و با آگاهی را به این صورت توصیف کردهایم که سیستم پیش آگاه مانند یک پرده بین سیستم ناآگاه و آگاهی قرار دارد.[۲۰]
همانطور که قبلاً اشاره شد، دیدگاه اقتصادی آخرین دیدگاهی بود که به وضوح توسط فروید به عنوان مؤلفه اساسی هر صورتبندی ما بعد روانشناختی شناخته شد. با این حال، او مدتها قبل از تدوین دیدگاه ما بعد روانشناختی در سال ۱۹۱۵ به ملاحظات اقتصادی توجه داشت. زمانی که فروید در تفسیر رویاها از ضرورت «دستیابی به مصرف کارآمدتراز نیروی روانی» صحبت میکند، یک اصل اقتصادی مطرح میشود.[۲۱] او در همان اثر بیان میکند که «نظام دوم بهخاطر کارآمدی ، موفق میشود بخش عمدهای از تصرف (سرمایه گذاری رونی )انرژی های خود را در حالت سکون حفظ کند و تنها بخش کوچکی را بر روی جابجایی به کار گیرد.[۲۲] این همچنین با اقتصاد سر و کار دارد.
کتاب “شوخیها و ارتباط آنها با ناآگاه” [۲۳]بیشتر به مسائل اقتصادی مرتبط با شوخیها، خنده، طنز و کمدی به طور کلی اختصاص دارد. تمام این پدیدهها توسط اقتصاد در مصرف انرژی روانی ، یا صرفهجویی یا رهایی از هزینه روانی مشخص میشود .
بنابراین
میبینیم که پایههای هر سه دیدگاهی که در سال ۱۹۱۵ تحت مابعد روانشناسی قرار میگیرند،
مدتها پیش از آن گذاشته شده بود، و فروید را قادر ساخت تا در نهایت عناصری را که
باید بخشی از یک ارائه مابعد روانشناختی را تشکیل میدادند، فرموله کند.
پیوست:
[۱] (۱۹۲۵c!) A n Autobiographical Study, S.E., Vol. 20, p. 58
[۲] (۱۹۱۵c) ‘The Unconscious’, S.E., Vol. 14, p. 181
[۳] (۱۹۱۷c!) ‘A Metapsychological Supplement to the Theory of Dreams’, S.E.,Vol. 14, p. 222 n
[۴] (۱۹۳۷c) ‘Analysis Terminable and Interminable’, S.E., Vol. 23, p. 226 n
[۵] (i9 I3i) ‘The Claims of Psycho-Analysis to Scientific Interest’, S.E., Vol. 13, p. 182 f.
[۶] – (i926f) ‘Psycho-Analysis’, S.E., Vol. 20, p. 265 f. The text of the quotation used above is from the original publication in the Encyclopaedia Britannica and not from the Standard Edition. There are only very minor differences in the wording
[۷] – Jones, E., Sigmund Freud, Life and Work, The Hogarth Press, Vol. ۲, London,1958, p .368
[۸] – (۱۹۱۵c) ‘The Unconscious’, S.E., Vol. 14, p. 181.
[۹] ۱ (۱۹۱۵c) ‘The Unconscious’, S.E., Vol. 14, p. 182.
[۱۰] – (i95oa[i887-1902]) The Origins o f Psycho-Analysis, Imago, London, 1954, p. 157, Letter 41, 1896; cf. also pp. 161, 218, 246, 260, 287.
[۱۱] – ibid., p. 246, Letter 84,1898.
[۱۲] -(۱۹۰۱b) The Psychopathology o f Everyday Life, S.E., Vol. 6, p. 259.
[۱۳] -(۱۹۱۵c) ‘The Unconscious’, S.E., Vol. 14, p. 173.
[۱۴] – (۱۹۲۳b) The Ego and the Id, S.E., Vol. 19, p. 17.
[۱۵] – (۱۹۱۵c) ‘The Unconscious’, S.E., Vol. 14, p. 181.
[۱۶] – (۱۹۲۵c! [1924]) A n Autobiographical Study, S.E., Vol. 20, p. 22
[۱۷] – (۱۸۹۵c!) Studies on Hysteria, S.E., Vol. 2, p. 269
[۱۸] – (۱۹۰۰a) The Interpretation of Dreams, S.E., Vol. 5, p. 536.
[۱۹] – ibid., p. 536 f.
[۲۰] – ibid., p. 614 f.; cf. also (i9i2g) ‘A Note on the Unconscious in PsychoAnalysis’, S.E., Vol. 12, p. 262.
[۲۱] – ibid., p. 568.
[۲۲] – ibid., p. 599; cf. also ibid., pp. 565,616.
[۲۳] – (۱۹۰۵c) Jokes and their Relation to the Unconscious, S.E., Vol. 8.