عنوان اصلی:

Shame: Developmental, Cultural, and Clinical Realms

سلمان اختر در سال ۱۹۴۶ در هند متولد شد و تحصیلات پزشکی و روانپزشکی خود را در همان کشور به پایان رساند. پس از ورود به امریکا در سال ۱۹۷۳ آموزش روانپزشکی‌ را در دانشگاه پزشکی ویرجینیا تکرار کرد و سپس به یادگیری روانکاوی در انستیتوی روانکاوی فیلادلفیا مشغول شد. او در حال حاضر استاد روانپزشکی در کالج پزشکی جفرسن است و در مرکز روان‌تحلیلی فیلادلفیا نیز مشغول نظارت و آموزش بالینی است. آثار منتشر شده او بیش از ۳۰۰ اثر است شامل کتاب‌هایی درباره روان‌پزشکی و روان‌تحلیلی و چندین مجموعه شعر است. همچنین جایزه سیگورنی[۱] را در سال ۲۰۱۲ دریافت کرده است.

یکی از کتاب‌های مهم سلمان اختر کتاب شرم است که در سال ۲۰۱۶ به چاپ رسیده است. در این کتاب اختر علاوه بر فصلی (فصل ۶) که خود درباره بی‌شرمی نوشته است، نظرات ده روانکاو برجسته درباره شرم را نیز گردآوری و ویرایش کرده است.

شرم عاطفه‌ای است که در ادبیات روان‌تحلیلی به اندازه کافی مورد توجه واقع نشده و در نتیجه به‌خوبی فهمیده نشده است. اکثر مطالعات بر عاطفهِ گناه تاکید کرده‌‌اند که تعارض درونی میان ایگو و سوپرایگو را بیان می‌کند.  تعریف شرم، به این ‌دلیل که در فرهنگ‌های مختلف به طرق گوناگونی مفهوم‌سازی می‌شود، از توصیف آن سخت‌تر است. در سال‌های اخیر عاطفه شرم مانند عواطف دیگری مثل اضطراب، گناه و سوگواری  به مباحث روان‌تحلیلی اضافه شده و توجه تحلیل‌گران را به خود جلب کرده است. سه مسأله‌ای که اختر را متمایل به نوشتن این کتاب کرده عبارت است از:

الف) افزایش آشفتگی‌های خودشیفتگی در سال‌های اخیر که باعث احساس تحقیر، ناامنی و شرم می‌شود. 

ب) عبارت “فرهنگ بی‌شرمی[۲]” توصیف‌شده توسط هنری لونفلد[۳] (۱۹۷۶) و عبارت “فرهنگ شرم[۴]” توصیف شده توسط اُسامو کیتایاما[۵] (۲۰۰۹) که بیشتر به جوامع خاور دور اشاره دارد.

ج) بیشتر افرادی که تحت درمان قرار می‌گیرند دارای سازمان شخصیتی‌اند که تحت تاثیر صدمات و تحقیرهای دوران کودکی است. این مشکلات همسو با  مدل سه‌گانه ذهن (اید، ایگو و سوپرایگو) نیست بلکه اضطراب این تحلیل‌شوندگان بیشتر از وحشت در معرض قرار گرفتن[۶] و سرافکندگی نارسسیتیک است تا تعارض‌های میان غریزه و اخلاق. از این رو اختر در کتاب حاضر، به‌منظور افزایش همدلی و مهارت درمانی در تحلیل‌گران، نظرات ده روانکاو برجسته را درباره موضوع شرم، از چشم‌اندازهای مختلف تحلیلی، گردآوری کرده است. این کتاب نه‌تنها به‌طور مفصل و جامع به تعریف شرم می‌پردازد و تفاوت آن را با حس‌های دیگری چون گناه نشان می‌دهد، بلکه  با ذکر مثال‌های بالینی مختلف در هر فصل به خواننده کمک می‌کند تا به درک وسیع‌تری از شرم در موقعیت تحلیلی دست یابد. این کتاب شامل سه بخش، یازده فصل و دویست و پنجاه صفحه است.

بخش های کتاب:

بخش اول: حوزه رشدی

فصل اول: شرم در دوران کودکی

فصل دوم: بلوغ، نوجوانی و شرم

فصل سوم: شرم در دوران بزرگسالی

بخش دوم: حوزه فرهنگی

فصل ۴: جنبه‌های فرهنگی شرم

فصل ۵: شرم و قتل-خودکشی: آدولف هیتلر و آیین نازی درباره مرگ

بخش سوم: حوزه بالینی

فصل ۶: شرم و بی‌شرمی

فصل ۷: تنبلی و ارتباط آن با شرم

فصل ۸: شرم  و نفرت از معذرت‌خواهی

فصل ۹: دیالکتیک شرم در موقعیت‌های درمانی بین‌فرهنگی

فصل ۱۰: نقش شرم در درمان پیروزی مانیک و پارانویا 

فصل ۱۱: حس تحلیل‌گر از شرم

مروری بر کتاب:

در بخش اول کتاب، شرم از دیدگاه رشدی به‌طور جامع بررسی می‌شود. نویسندگان در هر فصل با ذکر مثال‌های بالینی مختلف در موقعیت‌های تحلیلی، اطلاعات جامعی درباره شرم در دوران کودکی، نوجوانی، میان‌سالی و پیری برای خواننده فراهم می‌کنند. در بخش دوم کتاب، شرم از دیدگاه بین‌فرهنگی بررسی و نشان داده می‌شود که شرمِ مشتق‌شده از تلاش برای به‌دست آوردن قدرت و جاه‌ و ‌مقام، چگونه منجر به آسیب‌های اجتماعی می‌شود. بخش سوم کتاب، به مباحث بالینی مربوط به شرم پرداخته است. در این بخش پدیده‌های مرتبط با شرم بررسی می‌شوند که به‌ندرت در ادبیات روان‌تحلیلی مورد توجه بوده‌اند. ازجمله پدیده بی‌شرمی که برای اولین بار اختر به بررسی آن و ارتباطش با شرم پرداخته است؛ رابطه میان شرم و ناتوانی از عذرخواهی کردن و رابطه میان شرم و تنبلی. نویسندگان در این بخش به بررسی شرم در انتقال و انتقال متقابل نیز پرداخته‌اند که راهنمای بسیار مفیدی در موقعیت تحلیلی برای درمانگران است.

نکات قابل توجه کتاب:

 در بسیاری از موارد شناسایی حس شرم، تحلیل‌گران را به اشتباه می‌اندازد. نویسندگان تاکید می‌کنند که اغلب تمییز حس گناه و شرم به‌سادگی امکان پذیر نیست. تحلیل‌شوندگان برای توصیف احساسات درونی‌شان از زبان متناسب با فرهنگ خود استفاده می‌کنند که ممکن است درمانگر را در شناسایی احساس شرم گمراه کند. مثلا ممکن است آن‌چه در فرهنگ کشور ما شرم‌آور تجربه شود در فرهنگ غرب تجربه شرم‌آوری نباشد و چنانچه دیدگاه تحلیل‌گر از این تجربه دردناک، محدود باشد او در کار درمانی دچار تنگنا خواهد شد.

در این کتاب مفصلا به تعریف شرم و تفاوت آن با احساس‌های دیگر پرداخته شده است و تحلیلگران با خواندن آن تسلط بیشتری در شناسایی این احساس خواهند داشت. به دلیل ارائه مثال‌های بالینی مختلف در هر فصل و پیوند این مثال‌ها در سه حیطه رشدی، فرهنگی و بالینی، خواننده احساس می‌کند که در یک موقعیت آموزشی غنی قرار گرفته است و به درکی عمیق‌تر، وسیع‌تر و جامع‌تر درباره شرم خواهد رسید. به‌خصوص در کار با تحلیل‌شوندگانی که از تجربه تحقیر نارسسیستیک مزمن رنج می‌کشند، با همدلی بیشتری رنج این افراد را درک خواهد کرد و به همین میزان بر مهارت‌های بالینی‌اش افزوده خواهد شد. مثلا در بخش اول کتاب یعنی بخش رشدی، چگونگی شکل‌گیری حس خودِ ناقص -که موجد حس شرم است- در دوران کودکی بررسی می‌شود. تحلیل‌گران می‌توانند تاریخچه شکل‌گیری شرم در مراجعین‌شان را بهتر بشناسند و به تحلیل‌شوندگان کمک کنند تا هم‌زمان با روبه‌رو شدن با این تجربیات تحقیرآمیز گذشته، احساس خودِ بهتر را جانشین خودِ ناقص کنند. آن‌گاه که نقصی در حسِ خود وجود دارد، “شرمِ حاصل از آن با کاهش عزت نفس نارسسیستیک همراه می‌شود” (موریسن، ۱۹۸۳).

بنابراین، هنگامی که فرد از تصور خود ایده آلش فاصله می گیرد، شرم را نیز تجربه خواهد کرد. شرم باعث می‌شود فرد خود را مخفی کند که منجر به انزوا و کناره‌گیری او از اجتماع خواهد شد. برای درک حس خودِ ناقص که منجر به تجربه شرم می‌شود، ابتدا باید مرحله پیش‌کلامی و پیشا‌ادیپی رشدی را فهمید. در این مرحله تصویری که فرد  از بدنش و خودش دارد ایده‌آل می‌شود. (سِوِرینو، مک‌نات و فدر، ۱۹۸۷). هنگامی که شخصی حس نقص در خود دارد، عاطفه غالب در بیشتر مواقع شرم است. تجربه این عاطفه منجر به کاهش عزت نفس و حس عیب داشتن می‌شود (موریسن، ۱۹۸۳). هنگامی که کودک خود را به‌صورت ناقص تجربه می‌کند آن حس تبدیل به ضربه نارسسیستیک می‌شود و به‌شکلی نُمادین معادلِ بدی تجربه می‌شود و با اضطرابِ عدم انسجام و اضطراب ِاختگی درهم آمیخته خواهد شد (یانوف[۷]، ۱۹۸۶). با شناخت چگونگی شکل‌گیری حس خودِ ناقص، تحلیلگران می‌توانند مکانیسم‌هایی مختلفی مانند فرار کردن و پنهان شدن را که تحلیل‌شونده برای دفاع در برابر این تجربه دردناک استفاده می‌کند بهتر درک کنند.

پدیده جدید بی‌شرمی:

در فصل شش، اختر برای اولین بار مفهوم بی‌شرمی را که در ادبیات روان‌تحلیلی توجهی به آن نشده است را مفصلا بررسی می‌کند. اختر برای بررسی ویژگی‌های شناختی و عاطفی شرم، مفهوم عدم شرم را مطرح می‌کند. از نظر او پدیده بی‌شرمی می‌تواند در شکل‌های مختلفی ظاهر شود اما در تعریف افراد بی شرم، اختر تاکید می‌کند که آن‌ها در مجموع اعمال و رفتارهایی دارند که باعث ایجاد حس خجالت در افراد متمدن می‌شود. رفتارهایی چون آروغ زدن در جمع، استفاده از زبان و گفتار ناپسند، درخواست‌های خودخواهانه از بقیه، بیان کردن بی‌محابای فانتزی‌های درونی با افراد دیگر در جمع و… . به‌نظر می‌رسد که شخص بی‌شرم هیچ محدودیتی نمی‌شناسد یا حداقل به این محدودیت‌ها اهمیت نمی‌دهد. اختر بی‌شرمی را به پنج نوع اصلی تقسیم می‌کند:

  • بی‌شرمی مبتنی بر رشد
  • بی‌شرمی مبتنی بر دفاع
  • بی‌شرمی مبتنی بر وقار[۸]
  • بی‌شرمی مبتنی بر تخلیه
  • بی‌شرمی مبتنی بر نقص

فصل ۷ تنبلی:

در این فصل خواننده با چشم‌انداز جدیدی از ارتباط تنبلی و شرم روبه‌روست. همچنین رابطه بین اعتیاد به کار و شرم نیز مورد توجه این فصل است. تنبلی در تمام مراحل رشدی کودک و بزرگسال و در زندگی نرمال وجود دارد و الزاما آسیب‌رسان نیست. درواقع تنبلی در شکل اولیه‌اش، تحقق آرزوهای دهانی است که می‌تواند نرمال باشد، اما ممکن است موجب تنبلی افراطی شود و از این روافراد با مشکلات کاری مواجهه شوند. چیزهای مختلفی می‌تواند باعث تنبلی شود مثل دیر از خواب بیدار شدن، بی‌دقت و بی‌توجه بودن، انجام ندادن کارهای خانه یا کلا انجام ندادن کار مفید و… . تنبلی نرمال می‌تواند استراحت و آرامش پس از انجام کار تعریف شود که در آن افراطی در ارضای آرزوی سائق‌ها وجود ندارد. اما مسأله اصلی این است که چه زمانی این فعالیت‌ها حس شرم ایجاد می‌کنند.

نویسنده سه دلیل برای شکل‌گیری چنین حسی ذکر می‌کند: الف) نقص  ب) ارضای سائق‌هایی مانند سائق‌های دهانی، مقعدی، سکشوال و تخریب‌کننده و ج) مقایسه منفی با آن‌چه از خودمان انتظار داریم (ایگوی ایده‌آل). بسیاری از تعارض‌ها زمانی رخ می‌دهد که یکی از آرزوهای دهانی‌مان میل به ارضا دارد: مثلا میل به مراقبت شدن، تغذیه شدن، مورد توجه قرار گرفتن و هیچ کاری نکردن. هیچ کاری نکردن بیشتر به تنبلی خالص مربوط می‌شود. در واقع تنبلی موضوعی ساده نیست بلکه نوعی مصالحه است. مصالحه‌ای برای حل کردن تعارض‌هایی که در سطوح مختلف رشد روانی-جنسی با آن‌ها مواجه می‌شویم. مثل مصالحه برای روابط ابژه: تعارضی که میان  ارضای آرزوی همزیستی و تفرد وجود دارد؛ یا تعارض‌ میان خشم و سکس؛ یا تعارض درباره عدم تولید و شکست در شکل‌گیری هویت. نویسنده برای تببین این امر که تنبلی، مصالحه است از دانشجویانی مثال می‌زند که بعد از اتمام تحصیل اقدامی برای یافتن کار نمی‌کنند و فقط وقت‌شان را به تنبلی می‌گذارنند، سیگار می‌کشند و روابط مختلفی با جنس مخالف برقرار می‌کنند و هیچ کاری هم در خانه انجام نمی‌دهند، در نتیجه با والدین‌شان دچار مشکلاتی می‌شوند. او این تنبلی را مصالحه‌ای می بیند که فرد با تنبلی:  

-به ارضای زیاد دهانی می‌رسد: با در خانه ماندن به‌وسیله مادر تغذیه می‌‌شود و با کار نکردن هیچ تلاشی نمی‌کند.

– به‌عنوان یک دفاع در مقابل شرم، تحقیر می‌شود: مثل غرزدن والدین.

– از خودمختاری‌اش دفاع می‌کند: مثلا آن‌چه والدین می‌خواهند را انجام نمی‌دهد بنابراین احساس استقلال می‌کند؛ آن‌چه جامعه تعیین می‌کند را انجام نمی‌دهد بنابراین احساس متفاوت بودن می‌کند.

– به ارضای ژنیتال می‌رسد: با برقراری روابط بی‌قیدوبند جنسی، نسبت به همسالانی احساس برتری می‌کند که سخت برای این کار تلاش می‌کنند.

–  رضایت‌مندی‌ از آرزوهای رقابت‌جویانه‌اش را به‌دست می‌آورد: احساس می‌کند از والدین و منابع قدرت زرنگ‌تر است و با برقراری روابط جنسی بدون تعهد احساس می‌کند برخلاف جریان هنجار حرکت می‌کند.

– از عقلانی‌سازی برای پیدا نکردن کار استفاده می‌کند: بهانه‌جویی می‌کند تا احساسات گناه و شرم‌اش را تسکین دهد و بهانه‌هایی در ارتباط با وضعیت راکد اقتصادی جامعه و کمبود شغل می‌آورد.

– رضایت‌مندی مقعدی به‌دست می‌آورد: اتاقش را تمیز نمی‌کند، در کار‌های خانه کمک نمی‌کند و به هر آن‌چه والدین از او می‌خواهند “نه” می‌گوید.

نویسنده افراد معتاد به کار را هم اساساً افرادی می‌داند که نمی‌توانند خودشان را تحمل کنند. او معتقد است این افراد مثل افراد تنبل مصالحه دارند، اما علاوه بر آن از دفاع‌های واکنش وارونه و برخی دفاع‌های وسواسی مانند کمال‌گرایی، تمیز بودن و با دقت بودن استفاده می‌کنند که شرم خود از داشتن آرزوهای مختلف تنبلی را تسکین دهند. نویسنده برای تببین این‌که اعتیاد به کار هم مصالحه است از زنی مثال می زند که  با داشتن  درآمد بسیار بالا روزی ۱۲ ساعت کار می کند و دچار حملات پنیک و بی‌خوابی و مشکلاتی در ارتباط با همسرش است. در این مثال این اعتیاد به کار مصالحه‌ای است برای:

  • کار کردن ترس او از در خانه ماندن و گوش کردن به مادرش را تسکین می دهد.

  • کار کردن عدم همانندسازی با مادر تنبل‌اش که همیشه در حال شکایت کردن بوده است را نشان می‌دهد.

  • کار کردن احساس خودمختاری برای او ایجاد می‌کند. با کار کردن او احساس می‌کند که مستقل از همسرش است و نمی‌خواهد هویتش به‌عنوان یک متخصص را از دست بدهد.

  • با کار کردن او احساس شرم‌اش از داشتن آرزوی هشیارش برای تنبلی (مثل زمانی که در کالج بود و به‌شدت الکل می‌نوشید) را تسکین می‌دهد.

  • با کار کردن او احساس افسردگی از مرگ پدرش را تسکین می‌دهد و موقتا از فکر کردن درباره او دست می‌کشد.

  • کار کردن به او کمک می‌کند تا پول به‌دست آورد که بازنمایی شیر مادرش بوده است. (او شیر بیشتری می خواست اما خجالت می‌کشید درخواست کند؛ او از پولی هم که پس‌انداز می‌کرد خجالت می‌کشید).

  • کار کردن او مربوط به دینامیک‌های خاص دیگری  مثل کنترل، جنسیت، اجتناب از رابطه جنسی و خودتنبیه‌گری هم می‌شود.

  • فصل ۱۱ حس شرم درمانگر: فصل آخر کتاب یکی از فصل‌های جذاب و گیرایی است که کمک می کند تا  تحلیلگران هم انواع موقعیت‌هایی که ممکن است احساس شرم کنند را بشناسند و هم به آنها کمک می‌کند با شناسایی این حس در انتقال و انتقال متقابل از مدیریت و همدلی بیشتری در چنین مواقعی برخودار شوند. نویسنده با ذکر مثال های مختلف انواع موقعیت های تحلیلی که درمانگر ممکن است حس شرم کند فهرست می‌کند و خواننده می‌تواند تصور دقیق‌تری از این موقعیت‌ها در ذهن خود خلق کند.

پیوست:


[۱] Sigourney

[۲] culture of shamelessness

[۳] Henry Lowenfeld

[۴] cultures of shame

[۵] Osamu Kitayama

[۶] Exposure

[۷] Yanof

[۸] dignity