در قلب تئوری خلاقیت وینیکات، مفهوم خلاقیت روانی ابتدایی وجود دارد. یک رانه موروثی و خلاق در راستای سلامتی، وینیکات فرض می کند که این خلاقیت روانی اولیه مبنای زیستن خلاقانه  (creative  living) و احساس واقعی بودن ( feeling real ) را تشکیل می دهد.

توانایی مادر در انطباق یافتن با نیاز های نوزادش، احساس نوزاد را مبنی بر اینکه ابژه ای را بر اساس نیازهای خودش ساخته است تسهیل می کند. بر این اساس از همین ابتدا self  می تواند شروع به رشد کند. اساس زندگی خلاقانه، ادراک خلاقانه است که به نوبه ی خود مبتنی بر تجربه ی ادغام شدن با مادر است،دقیقاً این تجربه «در ذهن نگه داشتن مادر» است که به یاد آوری تبدیل می شود و به محل تجربه فرهنگی تبدیل می شود. در اینجا یک ارتباط بی صدا با ابژه ذهنی در دنیای درونی فرد وجود دارد که برای معنادار ساختن زندگی و ارزش زیستن بسیار مهم است.

خلاقیت روانی ابتدایی با * عنصر زنانه* (female element) در تئوری وینیکات مرتبط می شود. وینیکات فرض می کند که این خلاقیت روانی ابتدایی مبنای زیستن خلاقانه و احساس واقعی بودن را تشکیل می دهد.

تئوری خلاقیت وینیکات با تئوری فروید، کلاین و فربرن و  دیدگاه آن ها در ارتباط با خلاقیت متفاوت می باشد.

تفاوت خلاقیت در دیدگاه وینیکات و فروید

وینیکات ریشه ی خلاقیت را در ابتدای زندگی و در قلب رابطه ی بین نوزاد و مادر قرار می دهد درحالی که  درتئوری فروید، خلاقیت در بزرگسالان با دیدگاه او در ارتباط با والایش مرتبط است. از دیدگاه وینیکات زیستن خلاقانه با کنش خلاقانه ( نقاشی، رقص، موسیقی و…)  که در ارتباط با توانایی والایش در افراد می باشد، متفاوت است.  از طرفی  ، می توان گفت که مفهوم خلاقیت به طور ویژه ای در تئوری فروید  مطرح نشده است ( به نقل از وینیکات)  زیرا جایی در کار بالینی،  که در آن مسئله ی خلاقیت اولیه برای بررسی مطرح شود گسترش پیدا نکرده بود. در تئوری فرویدی تحلیل گر به طیف وسیعی از reality  و phantasy  مرتبط با روابط بین فردی و دستیابی تدریجی به بلوغ مولفه های رانه ای در این روابط توجه دارد. با این وجود هیچ ادعایی مبنی بر اینکه این موضوعات کل روان بشر را دربر می گیرند وجود ندارد و به نظر می رسد که اخیرا تحلیل گران نیاز به فرضیه ای را احساس کرده اند که زمینه هایی از تجربه ی دوران نوزادی و رشد ego  را که اساسا با تعارضات غریزی مرتبط نیستند و دارای فرایند روانی منحصر به فردی هستند مانند آنچه در اینجا خلاقیت روانی اولیه نامیده شده است را احساس می کنند.

تفاوت خلاقیت در دیدگاه وینیکات و ملانی کلاین، فربرن

 در دیدگاه ملانی کلاین مفهوم Reparation  ( ترمیم) ارتباط عمیقی با خلاقیت دارد.  Reparation یک مفهوم مرکزی در نظریه کلاین می باشد و تحت عنوان پردازش مهمی در طی depressive position  بیان می شود، یک مرحله ی رشدی که کلاین شناسایی کرد. این پردازش سیستم ناهشیار افراد  را در جهت ترمیم رابطه با ابژه عشق اولیه، به طور ویژه مادر که توسط  فانتزی های خشمناک و ویرانگر مورد آسیب قرارگرفته بود، درگیر می کند. 

خلاقیت براساس دیدگاه کلاین نمودی از این تکانه های ترمیمی می باشد. پردازش خلاقانه به افراد این  اجازه را  می دهد که به طور نمادین  آسیب هایی را که باعث ایجادش بودند، بهبود ببخشند، همچنین از طریق آفرینش هنری، فرد می تواند با تبدیل انگیزه های منفی خود به چیزی سازنده و ارزشمند، احساس گناه و اضطراب خود را مدیریت کند

نظریه ی فربرن بر اهمیت روابط اولیه و این نکته که چگونه این روابط درونی شده  به self  نوزاد و تظاهراتش از جمله خلاقیت شکل می دهند، تاکید می کند. نظریه ی فربرن در ارتباط با خلاقیت  این دیگاه را بیان می کند که خلاقیت روانی اولیه یک ویژگی سرشتی نمی باشد بلکه توالی های درون فکنی و برون فکنی ها تجربه ی روانی نوزاد را شکل می دهند، نظریه ی فربرن در این جا با نظریه ی کلاین همسو می شود. خلاقیت در این معنا راهی است برای افراد برای بیان و آشتی دادن احساسات پیچیده و تعارضات درونی که از روابط آنها با این ابژه های درونی ناشی شده  می شود.

در طول دهه ی ۱۹۵۰، نظریه ی درحال تکامل وینیکات حول محور عملکرد مادر در ارتباط با فرزندش قبل و بلافاصله بعد از تولد، مفهوم primary psychic creativity ( خلاقیت روانی ابتدایی ) را در مرکز این ارتباط اولیه قرارداد.

برای وینیکات، خلاقیت روانی اولیه یک رانه ذاتی  و ضروری در راستای سلامتی می باشد و به طور جدایی ناپذیری با بعضی موضوعات اصلی نظریه او مرتبط می باشد:

ـ نیاز به تجربه ی  illusion of omnipotence  ( ایلوژن همه توانی) در روزها و هفته های ابتدایی ارتباط نوزاد با مادرش

ـ توانایی مادر در راستای پاسخ دادن به نیازهای خودانگیخته و ژست های مرتبط با نیاز نوزاد و درنتیجه شکل گیری احساس خویشتن که از خود حقیقی نشات می گیرد.

ـ  نقش پرخاشگری ابتدایی و نیاز نوزاد به ابژه  ( مادر ابژه و مادر محیط  ) در جهت زنده ماندن در برابر عشق بی رحمانه ی خود