جیمز استراچی (James Strachey) روان‌پزشک و مترجم انگلیسی بود که در ۲۵ نوامبر ۱۸۸۷ در لندن به دنیا آمد و در ۲۵ فوریه ۱۹۷۲ در همان‌جا درگذشت. او در کالج عمیقاً عاشق شاعری به نام روپرت بروک شد که به مکاتبات او پاسخ داد اما محبت او را بی پاسخ گذاشت. به هر حال مرگ بروک در سال ۱۹۱۵ او را شکست. آلیکس سارگانت فلورانس انتخاب بعدی او بود که در ۱۹۲۰ با هم ازدواج کردند و از وقتی آلیکس دستیار سردبیر The Spectator بود هم را می شناختند.

اندکی پس از آن آنها به وین نقل مکان کردند، جایی که استراچی روانکاوی را با فروید آغاز کرد، که او یکی از ستایشگران بزرگ او بود. فروید از این زوج خواست تا برخی از آثار او را به انگلیسی ترجمه کنند و این کار زندگی آنها شد: آنها «مترجمان عالی انگلیسی من، آقا و خانم جیمز استراچی» شدند. او در مورد این دوره بعد ها به همکارش گفت: «یک حرفه آکادمیک بی اعتبار با حداقل مدرک لیسانس، بدون مدرک پزشکی… هیچ تجربه ای جز روزنامه نگاری درجه سه نداشتم تنها چیزی که به نفع من بود این بود که در سن سی سالگی نامه ای به طور غیرمنتظره به فروید نوشتم و از او پرسیدم که آیا او مرا به عنوان یک روزنامه نگار انتخاب می کند؟»

او در تابستان ۱۹۲۲ به لندن بازگشت و در اکتبر، بدون هیچ مقدمه ای، به عنوان عضو وابسته انجمن روانکاوی بریتانیا انتخاب شد و یک سال بعد من به عضویت کامل درآمد. بنابراین او آنجا بود، بدون تجربه، بدون نظارت، بدون هیچ کمکی به درمان بیماران، فقط با تجربه دو سال تجزیه و تحلیل با فروید.

با این وجود، فروید تصمیم گرفته بود که «استراچی‌ها باید به عضویت کامل انجمن درآیند. جیمز و آلیکس به این ترتیب هر دو به روانکاو تبدیل می شوند. جیمز متعاقباً شروع به انتشار مقالات اصلی خود کرد. و آن دو (با همکاری جونز و جوآن ریویر) به طور جدی شروع به ترجمه آثار فروید و همچنین نوشته های تعدادی دیگر از روانکاوان اروپایی مانند کارل آبراهام کردند. ترجمه آنها از آثار فروید، در بیست و چهار جلد، تا به امروز نسخه استاندارد آثار فروید باقی مانده است.

او خود روان کاوی حرفه‌ای بود که درک عمیقی از نظریه‌های فروید داشت. این دانش عمیق، به او کمک کرد تا ترجمه‌هایی دقیق و قابل‌فهم از آثار فروید ارائه دهد. کار استراچی در معرفی و ترویج روان کاوی در جهان انگلیسی‌زبان نقش بسیار مهمی ایفا کرد. ترجمه‌های او، به‌ویژه «نسخۀ استاندارد»، به بسیاری از پژوهشگران و دانشجویان کمک کرد تا به آثار فروید دسترسی پیدا کنند و درک عمیقی از نظریه‌های او کسب کنند.

زندگی شخصی استراچی با فعالیت‌های حرفه‌ای اش درهم‌تنیده بود. او با آلیکس استراچی ازدواج کرد که خود او نیز روان کاوی حرفه‌ای و مترجم زبردست بود. به‌عنوان روان کاو، استراچی به‌خوبی از اهمیت ناخودآگاه و تأثیر آن بر رفتار انسان آگاه بود. این آگاهی، قطعاً بر زندگی شخصی او نیز تأثیر گذاشته است. زندگی شخصی جیمز استراچی، ترکیبی پیچیده از تعهد به حرفه، روابط اجتماعی عمیق و کاوش درونی بود.  او در نوشته‌های خود و همچنین در جلسات درمانی، به بررسی روابط بین فردی، مسائل جنسی و مسائل هویتی پرداخته است.

جیمز استراچی، علاوه بر ترجمۀ آثار فروید، میراث دیگری نیز از خود به‌جای گذاشت. او در زمینۀ روان کاوی، به‌ویژه در زمینۀ روان کاوی خودشیفتگی، تحقیقات ارزشمندی انجام داد. همچنین، ارتباط او با گروه بلومزبری، به غنی شدن فضای فرهنگی و هنری انگلستان کمک شایانی کرد.

عضویت در گروه بلومزبری، به او فرصت داد تا با بسیاری از اندیشمندان و هنرمندان برجستۀ آن دوره ارتباط برقرار کند. این گروه یک محفل روشن فکری متشکل از نویسندگان، هنرمندان و متفکران بود که در دهه‌های ابتدایی قرن بیستم در محلۀ بلومزبری در غرب لندن گرد هم می‌آمدند. این گروه با ایده‌های نوآورانه‌شان در زمینۀ هنر، ادبیات و فلسفه، تأثیر شگرفی بر فرهنگ و اندیشۀ قرن بیستم گذاشت.

هستۀ اصلی گروه بلومزبری، اعضای خانوادۀ استیون بودند؛ ونسا بل، نقاش، ویرجینیا وولف، رمان‌نویس، همسرش لئونارد وولف، مؤسس انتشارات هوگارت و برادرشان آدریان استفن، ای. ام. فورستر
، رمان‌نویس و منتقد ادبی، برتراند راسل، فیلسوف و ریاضی دان، جورج ای. مور، فیلسوف اخلاق، لایتون استراچی منتقد ادبی و زندگینامه‌نویس و… آن‌ها همراه با دوستان خود، در خانه‌ استیون در بلومزبری گرد هم می‌آمدند تا به بحث و گفت وگو دربارۀ هنر، ادبیات، فلسفه و مسائل اجتماعی بپردازند.

اعضای گروه بلومزبری به‌طورکلی به ارزش‌هایی مثل آزادی فردی، مدرنیسم، فمینیسم،  پاسیفیسم(صلح طلبی و مخالفت با جنگ) پایبند بودند.

این گروه تأثیر شگرفی بر فرهنگ و اندیشه قرن بیستم گذاشت. آن‌ها به چالش کشیدن ارزش‌های سنتی و ایجاد گفت وگوی جدیدی دربارۀ هنر، ادبیات و فلسفه کمک کردند. آثار اعضای این گروه همچنان مطالعه و تحسین می شوند و به‌عنوان نمونه‌های بارز ادبیات مدرن شناخته می‌شوند.

عضویت در این گروه، دیدگاه‌های استراچی را در مورد هنر، ادبیات و جامعه شکل داد. او از ایده‌های نوآورانه و آزاداندیشانه اعضای گروه تأثیر پذیرفت و این تأثیر در ترجمه‌های او از آثار فروید نیز مشهود است.

 در مقابل، استراچی با ترجمۀ آثار فروید، به معرفی روان کاوی در میان اعضای گروه بلومزبری کمک کرد. ایده‌های فروید دربارۀ ناخودآگاه، رؤیاها و روابط بین‌فردی، بر تفکر و آثار بسیاری از اعضای گروه، از جمله ویرجینیا وولف، تأثیر گذاشت.

اگرچه استراچی به اندازه برخی دیگر از اعضای گروه بلومزبری، مانند ویرجینیا وولف یا ونسا بل، مشهور نیست، نقش مهمی در این گروه ایفا کرد. او به عنوان مترجم و ویراستار، به معرفی ایده‌های جدید و گسترش دایرۀ گفت وگو در گروه کمک کرد. همچنین، ارتباطات گستردۀ او با جهان ادبی و علمی، به گروه بلومزبری کمک کرد تا با دیگر روشن فکران و هنرمندان در ارتباط باشد. 

در حوزۀ روان کاوی، اما استراچی با مهم ترین ویژگی‌هایش شناخته می شود، یعنی:

 تأثیر بر روان کاوی: کار استراچی در توسعه و گسترش روان کاوی در جهان انگلیسی‌زبان نقش مهمی ایفا کرده است.

وفاداری به متن اصلی: استراچی سعی می کرد معنای دقیق و ظرافت‌های زبانی متن اصلی فروید را به انگلیسی منتقل کند. او به جزئیات زبانی بسیار توجه می‌کرد و تلاش می‌کرد تا معنای هر کلمه و عبارت را به‌درستی منتقل کند.

 استفاده از زبان روان و قابل‌فهم: باوجود وفاداری به متن اصلی، استراچی تلاش می‌کرد تا ترجمه‌های او روان و قابل‌فهم برای خواننده انگلیسی‌زبان باشد. او از اصطلاحات فنی و تخصصی به حداقل ممکن استفاده می‌کرد و سعی می‌کرد مفاهیم پیچیدۀ روان کاوی را به زبانی ساده‌تر بیان کند.

 توجه به بافت تاریخی و فرهنگی: استراچی به بافت تاریخی و فرهنگی که آثار فروید در آن نوشته‌شده بود، توجه ویژه‌ای داشت. او تلاش می‌کرد تا این بافت را در ترجمه‌های خود حفظ کند و خواننده را با زمینۀ تاریخی و فرهنگی آثار فروید آشنا کند.

 همکاری با دیگر متخصصان: استراچی در طول فرایند ترجمه با دیگر متخصصان روان کاوی و زبان‌شناسان همکاری می‌کرد. این همکاری به او کمک می‌کرد تا ترجمه‌های دقیق‌تر و کامل‌تری ارائه دهد.

معرفی روانکاوی به جهان انگلیسی‌زبان: ترجمه‌های استراچی به عنوان مرجع اصلی برای مطالعه آثار فروید در سراسر جهان مورد استفاده قرار می‌گیرد. او با ترجمه‌های خود، به گسترش دانش و درک روانکاوی در میان پژوهشگران، درمانگران و عموم مردم کمک شایانی کرد.

روش ترجمه استراچی تأثیر بسیار زیادی بر نحوه درک و تفسیر آثار فروید در جهان انگلیسی‌زبان گذاشت. ترجمه‌های او به بسیاری از پژوهشگران و دانشجویان کمک کرد تا به آثار فروید دسترسی پیدا کنند و درک عمیقی از نظریه‌های او به دست آورند.

ارتقاء سطح علمی ترجمه: استراچی با رویکرد دقیق و علمی خود در ترجمه، استانداردهای جدیدی برای ترجمه آثار علمی و فلسفی به زبان انگلیسی تعیین کرد.

 حفظ میراث فروید: با ترجمه آثار فروید، استراچی به حفظ و انتقال میراث فکری یکی از بزرگترین اندیشمندان قرن بیستم کمک کرد.

باوجود همۀ این ویژگی‌های مثبت، برخی منتقدان به شیوۀ ترجمۀ استراچی انتقاداتی وارد کرده‌اند. برخی معتقدند که استراچی در برخی موارد بیش از حد به وفاداری به متن اصلی پایبند بوده است و این امر باعث شده است برخی مفاهیم فروید برای خواننده انگلیسی‌زبان مبهم باقی بماند. همچنین، برخی معتقدند که ترجمه‌های استراچی گاهی بیش از حد ادبی و پیچیده بوده و خواندن آن‌ها برای افراد غیرمتخصص دشوار است.

به‌طورکلی، روش ترجمۀ جیمز استراچی به‌عنوان یکی از موفق‌ترین روش‌های ترجمه آثار فروید شناخته می‌شود. ترجمه‌های او به‌دلیل دقت، جامعیت و قابل‌فهم بودن، همچنان به‌عنوان مرجع اصلی برای مطالعۀ آثار فروید به کار می روند.

در عصر حاضر که روان کاوی همچنان حوزۀ مهمی در مطالعات انسانی است، ترجمه‌های استراچی همچنان به‌عنوان منبعی ارزشمند مورداستفاده قرار می‌گیرد. بسیاری از پژوهشگران و درمانگران، به ترجمه‌های استراچی به‌عنوان مرجعی معتبر برای مطالعۀ آثار فروید استناد می‌کنند.میراث فرهنگی او به عنوان مترجم، ویراستار و عضو گروه بلومزبری، همچنان زنده و پویاست و بر حوزه‌های مختلف از جمله ادبیات، فلسفه و روانشناسی تأثیرگذار است.

متأسفانه به‌دلیل ماهیت غیرمستقیم و اغلب ضمنی نوشته‌های استراچی، نمی‌توان با قطعیت دربارۀ دیدگاه شخصی او دربارۀ روان کاوی صحبت کرد. استراچی به عنوان مترجم و ویراستار، بیشتر بر انتقال دقیق و روشن مفاهیم فروید تمرکز می کرد تا بیان نظرات شخصی خود.

بااین‌حال، از خلال ترجمه‌ها و نوشته‌های اندک شخصی او، می‌توان به برخی نکات کلیدی درباره دیدگاه احتمالی استراچی پی برد:

 تقدس فروید: استراچی به فروید به عنوان نابغه و بنیان گذار یک علم جدید نگاه می‌کرد. او تلاش می‌کرد تا مفاهیم فروید را به شکلی دقیق و جامع به انگلیسی منتقل کند و به‌نوعی به آن‌ها تقدس می‌بخشید.

 اهمیت علمی روانکاوی: استراچی بر جنبۀ علمی روانکاوی تاکید می‌کرد و تلاش می کرد آن را به‌عنوان یک رشته علمی جدی معرفی کند.

 اهمیت روانکاوی در درک انسان: استراچی معتقد بود روان کاوی می تواند به ما کمک کند تا درک عمیق‌تری از خود و دیگران پیدا کنیم.

 توجه به جزئیات: استراچی به جزئیات زبانی و مفهومی آثار فروید بسیار توجه می‌کرد و سعی می کرد هیچ نکته‌ای از قلم نیفتد.

جیمز استراچی صرفاً یک مترجم نبود. او فردی چندوجهی با علایق و فعالیت‌های متنوع بود. در ادامه به برخی از این جنبه‌ها اشاره می‌کنیم:

ارتباط با گروه بلومزبری: این ارتباط بر دیدگاه‌های او در مورد هنر، ادبیات و جامعه تأثیر گذاشت و او را به عضوی غیررسمی از این گروه تبدیل کرد.

 علاقه به تاریخ: استراچی به تاریخ، به‌ویژه تاریخ انگلستان، خیلی علاقه زیادی داشت. او چندین زندگی نامه نوشت که نشان دهندۀ علاقه اش به این حوزه است.

 ویراستاری: علاوه بر ترجمه، استراچی به عنوان ویراستاری نیز فعالیت می‌کرد. او به ویرایش آثار بسیاری از نویسندگان و روشن فکران زمان خود کمک کرد.

 شخصیت آرام و خجالتی: برخلاف بسیاری از اعضای پرشور گروه بلومزبری، استراچی فردی آرام و خجالتی توصیف می‌شد. او بیشتر ترجیح می‌داد که در زمینه فعالیت کند و از جلب‌توجه عمومی پرهیز می‌کرد.

 همکاری با آلیکس استراچی: همسر استراچی، آلیکس استراچی، نیز در ترجمۀ آثار فروید نقش مهمی داشت. همکاری این زوج در ترجمۀ آثار فروید، یکی از موفق‌ترین همکاری‌های ترجمه در تاریخ‌ادبیات محسوب می‌شود.

شناخت جنبه‌های مختلف زندگی استراچی به ما کمک می‌کند تا درک بهتری از کار او به عنوان مترجم داشته باشیم. به‌عنوان‌مثال، ارتباط او با گروه بلومزبری به ما نشان می‌دهد که چگونه محیط اجتماعی و فرهنگی بر کار او تأثیر گذاشته است. همچنین، علاقه او به تاریخ و ویراستاری، به ما کمک می‌کند تا او را به‌عنوان فردی چندوجهی و باهوش بشناسیم.

جیمز استراچی صرفاً یک مترجم نبود، بلکه فردی با علایق و فعالیت‌های متنوع بودمیراث فرهنگی استراچی به عنوان مترجم آثار فروید، همچنان زنده و پویاست و بر حوزه‌های مختلف از جمله ادبیات، فلسفه و روانشناسی تأثیرگذار است.