موج مهاجرتی که آریاییهای ایرانی را از آریاییهای هندی جدا کرد، روایت جدیدتری هم ساخت. بر اساس روایت بُندَهِشن اورمزد پس از آفرینش مینوی دست به آفرینش مادی زد. او در سه هزار سالی که اهریمن بیهوش در تاریکی افتاده بود از روشنی بیکران آتش، از آتش باد، از باد آب، از آب زمین و همه هستی مادی را آفرید.اورمزد به ترتیب نخست پیش نمونه آسمان را برای بازداشتن اهریمن و دیوان آفرید. سپس آب را برای نابودی دروج (دیوان مونث) تشنگی، سوم زمین را و چهارم گیاه را برای یاری گوسپند سودمند، پنجم گوسپند را برای یاری مرد پرهیزگار و ششم مرد پرهیزگار را برای نابودی دیوان و اهریمن آفرید.
اما بالاخره اهریمن به هوش آمد و به آفریدهی اورمزد یورش آورد. او به شکل ماری گنبد آسمان را سوراخ کرد. آسمانی که همیشه تا آن روز روشن بود با تاریکی آمیخته کرد. سپس به آب تاخت و شوری را به آب داد. به زمین حمله کرد و مار و کژدم و سنگ پشت و وزغ و… را در زمین رها کرد. به گیاه حمله کرد و خشکی را به آن داد. به گاو بیماری را داد و او را کشت و پیش از اینکه به سراغ پیش نمونهی انسان یعنی کیومرث آید اورمزد کیومرث را به خواب برد. وقتی کیومرث از خواب بیدار شد روشنایی دنیا را با تاریکی و زیباییهای دنیا را با نعره های ناخوشایند دیوان آلوده دید. اهریمن دیو اَستویهاد را با هزار دیو مرگ آفرین به سراغ کیومرث فرستاد . اما چون مقدر شده بود که او سی سال عمر کند کیومرث تا سی سالگی نمرد و پس از رسیدن به سی سالگی بر دست چپش افتاد و درگذشت. از آنجا که تن کیومرث از فلز ساخته شده بود از تن او هفت گونه فلز پدید آمد. هنگام مرگ نطفه اش به زمین ریخت. نطفه او در نور خورشید پالوده شد و دو سوم آن توسط نریوسنگ و یک سوم آن توسط سپندارمذ نگهداری شد. پس از چهل سال از این نطفه دو ساقهی ریواس رستند. با یک تنه و پانزده برگ که نشانی است از پانزده سالگی. مشی و مشیانه ( مهلی و مهلیانه ) از زمین رستند. یکی بر دیگری پیوسته هم بالا و هم دیسه، میان هر دو ایشان فَر برآمد. هرسه هم بالا، چنان که پیدا نبود که کدام نر و کدام ماده و کدام فر ایزدی است. و چگونه میتوان برابری بین دو جنس را از این زیبا تر توصیف کرد. نه کسی پیش تر از آن آفریده شد و نه کسی از دنده ی چپ آن یک.
سپس هر دو از گیاه پیکری به مردم پیکری درآمدند . اورمزد به آن دو گفت که : “مردم اید، پدر و مادر جهانیان اید. شما را با برترین عقل سلیم آفریدم. جریان کارها را با عقل سلیم به انجام رسانید. اندیشه نیک اندیشید، گفتار نیک گویید، کردار نیک وزید، دیوان را مستائید…”هنگامی که یکی به دیگری اندیشید هر دو نخست با خود اندیشیدند که او مردم است. چون آن دو به راه افتادند نخستین کنشی که کردند این بود که بیندیشند. اما آنها هم گناهکار شدند و داداری را به اهریمن نسبت دادند و به سبب دروغگو شدنشان روانشان تا روز پسین در دوزخ است.
آنها سی روز از گیاهان تغذیه میکردند و از گیاهان پوشیدند. سپس بُزی دیدند و سی روز از شیرش نوشیدند و بعد گوسپندی دیدند و آتشی ساختند و گوسپند را کباب کردند و خوردند. از ناسپاسی های ایشان دیوان بر اندیشه آنها مسلط شدند و آن دو رو به روی هم قرار گرفتند. همدیگر را زدند و دریدند و موی هم را کشیدند. آنها دیو پرستی کردند و از این روی تا پنجاه سالگی آن دو را هیچ کامهی هم آمیزی نبود و اگر هم بود از آن آمیزش فرزندی نبود. پس از پنجاه سال اما در هم آمیختند و پس از نه ماه صاحب دو فرزند دختر و پسر شدند . شیرینی فرزند دار شدند به حدی بود که یکی را پدر خورد و دیگری را مادر. چون بنا بود که نسل انسان ها از فرزندان ایشان باشد اورمزد شیرینی فرزند را از آنها گرفت و در عوض شیرینی بزرگ کردن فرزندان را به آن دو بخشید. تا شش جفت فرزند دیگر را بزایند.
گره زدن دو گیاه در روز سیزدهم فروردین شکرانهی روزی است که پس از پنجاه سال مشی و مشیانه دست از ستایش دیوان کشیدند و به آغوش هم پناه جستند تا آرامش از دست رفته را بازجویند. امید است که روزی همه دست از ستایش دیوان برداریم…