چرا یک تجربة خاص می‌تواند برای نوزاد مهم باشد؟

بولاس اشاره می‌کند که هر فردی با یک هستة ذاتی از “خود” به این دنیا می‌آید: “همبستگی روانی هر فرد منحصر به فرد است.” وی این موضوع را این‌گونه توصیف می‌کند:

“ما حسی هسته‌ای را درون خودمان داریم که زیباشناختی خاص ما را در هستی رقم می‌زند. ما حسی از خودتالیف‌گری‌مان داریم، از چیزی که تقلیل‌ناپذیر است و ما را تعیین می‌کند.”

او برای اشاره به این هستة خود از اصطلاح سبک بی‌بدیل(ایدیوم) استفاده می‌کند، مانند اثر انگشت، ما به آن به‌عنوان بخشی از هویت‌مان نگاه می‌کنیم که هرگز نمی‌توانیم آن را تغییر دهیم یا از دست بدهیم، هیچ کس دیگری هم نمی‌تواند آن را داشته باشد. این هسته، منطق زیباشناختی منحصربه‌فردی را ایجاد می‌کند که رابطة منحصربه‌فرد ما با جهان را هدایت می‌کند، مسیری که ما ناهشیارانه به تجربیاتمان نزدیک می‌شویم.

به حکم فیزیولوژی ما با استعدادهای ذاتی خاصی به دنیا می‌آییم و یکی از جنبه‎هایش این است که نوزادان به‌طور طبیعی به سمت حالت‌های حسی متفاوتی گرایش دارند. بنابراین آنها به شکل قابل توجهی در نوع تجربه‌ای که به آن واکنش شدید نشان می‌دهند، متفاوت هستند. برخی نوزادان عمدتاً به‌صورت بصری پاسخ می‌دهند و توجه آنها به راحتی توسط رنگ‌ها و اشکال متحرک جلب می‌شود. برخی دیگر ممکن است به شدت شنیداری باشند و در صدای جاروبرقی، انسان یا موسیقی غرق شوند. برخی دیگر از نظر حرکتی واکنش نشان می‌دهند، خلق‌وخوی آنها به تکان دادن، جیغ زدن یا رقصیدن در آغوش مادرشان تغییر می‌کند.

بنابراین نوزادان به طور طبیعی با انواع خاصی از تجربه طنین انداز می‌شوند. این مفهومی است که بولاس بارها و بارها به آن اشاره می‌کند و موضوع شکل در مفهوم ایدیومِ او محوریت دارد. او می‌نویسد: “ایدیومی که به هر شخصیت انسانی شکل می‌دهد، محتوای نهفتة معنا نیست، بلکه زیباشناختی در شخصیت است که به دنبال نتیجه‌گیری از معنای ناهشیار نیست بلکه به دنبال کشف ابژه‌هایی است که با تجارب پرمعنا درهم آمیخته‌اند.”

آیا مفهوم ایدیوم بولاس با مفهوم “خود واقعی” وینیکات ارتباط دارد؟

آنها به طور قطع عناصر مشترکی دارند. هر دو به هستة خود به‌عنوان یک پتانسیل ارثی اشاره می‌کنند و هر دو به اهمیت محیط نسبتاً تسهیل کنندة اولیه برای توانمند ساختن فرد برای ارتباط با این هسته پی بردند. در واقع، در کارهای اولیة بولاس، او کم‌وبیش از اصطلاح‌های خود واقعی و ایدیوم به جای هم استفاده می‌کند، اما با گسترش مفهوم خودش رنگ‌وبوی متفاوتی پیدا کرد.

نظریة وینیکات در مورد خود واقعی به ظرفیت درونی برای خودانگیختگی اشاره دارد؛ که به زندگی غریزی و درنتیجه به اید مربوط است. وینیکات خود واقعی را آسیب‌پذیر و نیازمند حفاظت توصیف می‌کند؛ آنقدر شکننده است که جهان بیرون بدون واسطه اجازه دسترسی ندارد. بنابراین “خود کاذب” به‌عنوان یک دفاع ضروری که از خود واقعی در برابر تهدید محافظت می‌کند و به‌عنوان بخشی از خود که با واقعیت‌های بیرونی مذاکره می‌کند، شکل می‌گیرد.

از سوی دیگر، مفهوم بولاس به چیزی قوی‌تر اشاره دارد. اگرچه گسترش آن می‌تواند محدود باشد، ایدیوم ما هرگز مورد تعرض قرار نمی‌گیرد یا آسیب نمی‌بیند و نیازی به محافظت ندارد و مانند اثر انگشت‌مان، وجود دارد. علاوه بر این، با یک رانة ذاتی برای اظهار و توضیح خودش همراه است بنابراین برخلاف خود واقعی وینیکات که برای امنیتش باید جدا شود، ایدیوم فعالانه به دنبال تعامل با دنیای خارج است.

این تعامل الزاماً یک مراقبت کاذب نیست بلکه نوعی درگیری خلاق واقعی است. ما در طول زندگی‌ نیازها، خواسته‌ها و علایق‌مان را از طریق انتخا‌ب‌هایمان و استفاده از ابژه‌های مهم در یک تعامل دائمی بین ایدیوم خودمان، محیط نزدیکمان و فرهنگ گسترده‌تر انسانی دنبال می‌کنیم. بنابراین زندگی روانی شامل گرایش فطری ما به ارتباط برقرار کردن با دنیای بیرون است.

اهمیت مرکزی که بولاس برای گسترش مداوم ایدیوم قائل است موضوع دیگری را مطرح می‌کند روان‌کاوی به طور سنتی به حافظه و گذشته اهمیت می‌دهد و تمایل دارد دنیای درونی ما که شامل برنامه‌ها، امیدها و تصوراتمان در مورد آینده است، نادیده بگیرد. بولاس پیشنهاد می‌کند که علاوه بر پس‌رانش خاطرات، پس‌رانش آینده هم می‌تواند وجود داشته باشد.