نویسنده: پاتريشيا تانزند
مترجم: سحر اعلائي
پارهای از متن کتاب:
《بازی و بازیکردن》
گاهی تصادف، باعث رخدادن چیزها میشود، معمولا بههمین خاطر است که من خیلی بازی میکنم.
جینا گلوور
آفرینش هنری کار دشواری است؛ هنرمند باید به پژوهش و آزمایش بپردازد، مواد را پیدا کند، با مدیوم کار کند، به سراغ حامیان برود، نمایشگاهها را بررسی کند و غيره. اما یکی از جنبههای این فرایند، یعنی مرحلهی کار با مديوم، میتواند نوعی بازی جدید هم در نظر گرفتهشود.
وینیکات دربارهی ماهیت بازی و بازیکردن در چندین مقطع در طول دورهی نویسندگیاش نوشتهاست. آثار اولیهی او، کارهای تحلیلی است روی کودکان، اما او تاکید دارد هرچه دربارهی بازی کودکان مینویسد دربارهی بزرگسالان هم صدق میکند؛ او[وینیکات] معتقد است، بازی فعالیتی خلاقانه است که از جنبهی «جهانی یا همگانی» و «طبیعی» برخوردار است و به رشد و سلامتی کمک میکند.
او در مقالهی «چرا کودکان بازی میکنند.» مینویسد:
“ناخودآگاه سرکوبشده باید پنهان نگهداشتهشود، اما بخشهای دیگر ناخودآگاه چیزی است که هر فردی میخواهد بشناسد و بازیهم مثل رویا، کارکردی برای مکاشفهی خود دارد.”
وینیکات چندان از اصطلاح «خودآگاه» و «ناخودآگاه» استفاده نمیکند و بیشتر به اصطلاحات دنیای درون و بیرون علاقه دارد. اما در اینجا، بهطور خاص به ناخودآگاه سرکوب شده اشاره میکند و بازی را وسیلهای برای دسترسی بهآن میداند، میان کارکردی که وینیکات برای بازی قائل است و کارکردهای آفرینش هنری شباهتی وجود دارد.
در این کتاب، این ایده را مطرح میکنم که خلق اثر هنریِ جدید جستوجو کردن فرمی است برای چیزی که تا به حال در دنیای درونی هنرمند فرمی نداشتهاست. این جستوجو، به عنوان یک فعالیت، میتواند همان چیزی باشد که وینیكات آن را بازی میخواند. اثر هنری جدید چیزی را در “ناخودآگاهِ سرکوبنشده” مجسم میکند و با این کار به هنرمند اجازه میدهد این جنبه از وجود خودش را “بشناسد”.
نوشتههای بعدی وینیکات دربارهی بازی تاحد زیادی مرهون توسعهی نظریهی پدیدههای انتقالی اوست. او بازی را جایی در میانهی پیوستار استفادهی نوزاد از ابژهی انتقالی و سروکار داشتن بزرگسال با فعالیت فرهنگی قرار میدهد. تمام این فعالیتها در یک منطقهی واسطهای از تجربه کردن انجام میشوند؛ فضایی بالقوه، جایی که دنیاهای درون و بیرون همزمان درآن وجود دارند.
وینیکات در مقالهی «بازی: وضعیت نظری در موقعیت بالینی» مینویسد:
«تلاش کردم ایدهی خودم را درباره بازی با این ادعا محکم کنم که، بازی کردن مکان و زمانی دارد؛ نمیشود گفت درونی است ونمیشود گفت بیرونی است؛ این یعنی بازی بخشی از دنیای انکار شدهاست، جایی غیر من، که حالا فرد تصمیم گرفته آن را (حتی با سختی و درد) دنیایی واقعا بیرونی و خارج از کنترل جادویی بداند. برای کنترل چیزهایی که بیرون هستند فرد باید کارهایی انجام بدهد، نه این که فقط فکر یا آرزو کند. و انجام دادن وقت میبرد. بازی کردن انجام دادن است.»
در این مقاله، وينیکات ادای احترام میکند به آنچه میلنر در مقالهی «نقش وهم در شکلگیری نماد» نوشته است مبنی بر اینکه دستکشیدن از بازی ممکناست مرحلهای ضروری از رابطهی خلاق با دنیا باشد. از دیدگاه میلنر و وینیکات، بازی کردن به معنی اعطای تجربهی درونی به جنبهای از دنیای بیرون وسپس تعامل با این «ابژهی ذهنی» به روشی خلاقانه است.
برای نوزاد، بازی، در فضای بالقوهی میان مادر و فرزند رخ میدهد؛ در روانکاوی و رواندرمانی این فضای بالقوه میان روانکاو و بیمار شکل میگیرد:
“رواندرمانی در منطقهی همپوشان، در زمین بازی رخ میدهد: زمین بازی بیمار و زمین بازی درمانگر. رواندرمانی یک بازی دونفره است. در نتیجه، وقتی بازی امکانپذیر نیست، هدف رواندرمانگر این میشود که بیمار را از وضعیتی که نمیتواند بازیکند به وضعیتی بکشاند که بتواند بازیکند.”
موریس بلانشو
عذاب ابدی زبان ماست، آنگاه که باز به آنچه همیشه از دست داده، مشتاق میشود، راه ضرورتی که بودن را به عدم گفتن بدل میکند.
روانکاوی همواره در تلاش بودهاست تا فرآیند خلاقیت هنری را از درون درک کند، اما کتاب پاتریشیا تانزند، گفتگوی بیپایان، اینکار را از طریق مصاحبه با هنرمندان حرفهای و با استفاده از تجربهی شخصی نویسنده در بررسی این فرآیند انجام میدهد.
این کتاب با ارائۀ گزارشی از مسیر کامل فرایند ذهنی هنرمند که بر مبنای شواهد ارائهشده از سوی خود هنرمندان بوده است، شکاف مهمی را درنظریۀ روانکاوی هنر پر میکند.
کار با مدیوم، وضعیت ذهنی هنرمند، بازی و بازیکردن، خلاقیت، پرخاشگری، ویرانگری، قاب درونی هنرمند، به سوی دنیای بیرون و درونمایههای مکرر، از جمله عنوانهای این کتاب است.
این کتاب برای هنرمندانی که به دنبال درک بهتر فرایند خلاقۀ ذهن هستند، روانکاوان و رواندرمانگرانی که به کار بالینی میپردازند، و هر فرد دیگری که در پی مطالعۀ فرایند خلاقه باشد مفید است.
یادداشتی از زهرا اسدی