[۱] Conjectures about Winnicott’s unconscious counter-transference in the case of Masud Khan, in the light of the Wynne Godley case

الحاقی به سخنرانی آندره گرین[۲]

وین گادلی[۳] در فوریه ۲۰۰۱ مقاله‌ای را منتشر کرد [با عنوان] «نجات مسعود خان[۴]» (۲۰۰۱) که نگرانی زیادی را در بین تحلیل‌گران انجمن روانکاوی انگلیس[۵] ایجاد کرد، البته نه فقط بین آنها. این امر بحث‌های زیادی ایجاد کرد و مسئله تخطی از مرزها را با وضوح بیشتری باز نمود. کمیته اخلاق[۶] در انجمن که توسط ای.ام سندلر[۷] نمایندگی می‌شد، به‌طور رسمی به گادلی پاسخ دارد، به بسیاری از شکایت‌های او رسیدگی کرد (۲۰۰۴). به‌طور استثنایی البته نه به‌طور اختصاصی، پیش از این حادثه خاص، مقالات دیگری به مورد مسعود خان[۸] پرداخته بودند – عمدتا توسط لیندا هاپکینز[۹] که درحال حاضر بر زندگی‌نامه او کار می‌کند. در یکی از مقاله‌های او که قبل از ظاهرشدن مقاله‌ی گادلی منتشر شد، به‌ویژه به تحلیل مسعود خان توسط وینیکات می‌پردازد (۱۹۹۸).

این ضمیمه قصد دارد نشان دهد که چگونه انتقال-متقابل[۱۰] ناخودآگاه وینیکات[۱۱] یک فاکتور کمک‌کننده به شکست درمان [مسعود خان] بود. البته شکست‌اش نتیجه بعضی از ایده‌های قابل بحث درباب تکنیکِ وینیکات هم بود که نقاط ضعف خودشان را داشتند. تمام اینها ترکیب شدند– اگر چیزی [یعنی امیدی] وجود داشت برای شروع کردن – [و] امید کمی برای نجات مسعود خان عرضه کردند. به‌علاوه این [ضمیمه] نه‌تنها به‌دنبال این است که نشان‌دهد چگونه بازی[۱۲] می‌تواند از مرزهای ستینگ [درمانی] تخطی کند بلکه [نشان‌دهد] چگونه [بازی] می‌تواند به «بازی ناپاک[۱۳]» (مانند هملت[۱۴]) تبدیل شود. لیندا هاپکینز در مقاله‌اش به استفاده مسعود خان از تکنیک‌های بازی برای مشاوره تحلیلی و درمان بزرگسال می‌پردازد (هاپکینز، ۲۰۰۰)؛ اگرچه دراینجا ما مبادرت می‌کنیم که فرای آنچه او گزارش می‌کند برویم.

من قبل از ادامه دادن به بحثم، به اطلاع خواننده می‌رسانم که من آشنایی طولانی مدتی با مسعود خان داشتم و این آشنایی به‌شکل غیردوستانه‌ای به پایان رسید. آن امر هیچ ارتباطی به مسئله حاضر ندارد. همچنین من شخصا وین گادلی را سه بار ملاقات کردم: اولین بار خیلی قبل از انتشار مقاله‌اش و در زمانی که من حتی آگاه نبودم که او تحلیل شده است؛ برخوردهای بعدی بعد از خواندن [مقاله] رخ داد. من باید تاکید کنم که هیچ‌چیزی که در این بخش می‌آید از رابطه‌هایم نه با مسعود خان و نه با وین گادلی گرفته نشده است.

منابع اصلی من مقاله گادلی (۲۰۰۱)، زندگی‌نامه وینیکات از رودمن [۱۵] (۲۰۰۳) و به میزان کمتر مقاله‌های لیندا هاپکینز قبل از سال ۲۰۰۱ است. این [منابع] استفاده شده‌اند تا از این حوادث یک تعبیر پس‌ازبازبینی تحلیلی[۱۶] تهیه شود تا تلاش شود آنچه اتفاق افتاده است بیش‌از توصیف گادلی توضیح داده شود. درنهایت من اضافه می‌کنم که با قوی‌ترین نظرم، وین گادلی آن نوع بیماری نیست که [جای] شکی در شکایتش باقی بگذارد.

وین گادلی در شروع این مقاله آگاهانه آنچه او «حالت گسستگی خودش» می‌نامد را توصیف می‌کند. خود-مشاهده‌گری او، درچند کلمه، متقاعدکننده است. او خود کاذب‌اش را به‌عنوان دونیمه‌شده[۱۷] از بدن توصیف می‌کند. او از زندگی در یک رویای بیداری می‌گوید، از عدم‌حساسیت متناقض‌اش، از حس بیگانگی زمانی که با موقعیت‌های پیش‌بینی نشده مواجه می‌شد، از حمله‌های پنیک، باورهای هذیانی و غیره.

تمام اینها به‌طور قابل ملاحظه‌ای با توصیف‌های بالینی وینیکات تطبیق دارد که به طیف اختلالات نوروتیک تعلق ندارد. بنابراین ما می‌توانیم تصور کنیم که وینیکات کاملا با این نوع آسیب‌شناسی آشنا بود زمانی که او [گادلی] را به مسعود خان ارجاع داد. اظهار شده که از آنا فروید[۱۸] درخواست تایید شده است، اگرچه [این امر] جای سوال دارد، – گادلی با کتالین گرمن اپستین[۱۹]، اولین همسر لوسین فروید[۲۰]، ازدواج کرده است.

من توده تروماها در تاریخچه مورد گادلی را شرح نخواهم داد، ازآنجایی که خواننده ممکن است به‌طور مستقیم در جای دیگری به آن رجوع کند. آنچه من میل دارم بر آن متمرکز شود ازیک‌طرف یک رابطه‌مندی مادرانه است که یک مادر سبک‌سر، غفلت‌کار و فرا-اغواگر را شامل می‌شود (او عادت داشت عریان جلوی کودک راه برود، با او صمیمیتی شهوانی ایجاد کند، و لذت‌های جنسی‌اش با مردان را پیش او اعتراف کند) و ازطرف دیگر یک رابطه‌مندی پدرانه که یک پدر ناتوان (ظاهرا)، تحقیرکننده، ظالم، سطحی، علیل (نامعتبر) و به‌شدت الکلی را شامل می‌شود. این موقعیت خانوادگی باعث می‌شود که نه‌تنها عقب‌نشینی و سازمان‌دهی خودشیفتگی[۲۱] عظیمی در کودک توسعه یابد بلکه [باعث توسعه] یک همانندسازی زنانه[۲۲] می‌شود که با انکار لاابالی‌گری مادر مخلوط شده است.

باوجود مدیریت ضعیف مادر [در قبال] پسر، آنطور که او مجذوب مانورهای اغواگرانه [مادر] بود، او از مادر شکایت نکرد. بااین‌وجود نسبت به پدر، به‌علت غیرموثر بودنش، یک تنفر شدید قابل گمان است. من فکر می‌کنم که کودک [پدرش] را برای ناتوانی‌اش در ارائه هر زمینه‌ای برای یک همانندسازی مردانه[۲۳] سرزنش می‌کند.

به‌طور کلی می‌دانیم که چگونه وینیکات اهمیت پدر و جنسانیت را دست‌کم می‌گرفت و نقش بنیادین آن را در شکل‌گیری شخصیت انکار می‌کرد. برای مثال، به‌نظر می‌رسد هیچ کس – نه وینیکات نه خان – به این واقعیت توجه نکرد که در هفده سالگی گادلی به نادیده گرفتن وجود مهبل[۲۴] و به اینکه نمی‌دانست که مردان انزال[۲۵] دارند اعتراف کرد. اینها بسیار فرای علائم جنسی معمولی هستند: یک نوع از دونیمه‌سازی در بدن معادل با قطع جنسانیت. غیرمنطقی خواهد بود که فکر کنیم که این علائم می‌توانند به‌طور خودکار بعد از مراقبت از خود[۲۶] درمان شوند، چه آن را [خودِ] مصنوعی بنامید یا کاذب. این واقعیت‌ها احتمالا به اعتراف گادلی از مهارتی که در دوران کودکی بدست آورده بود مرتبط می‌شود که او اینگونه توصیف می‌کند: «یک توانایی چشم‌گیر در ندیدن، شناسایی نکردن یا زیرکانه ارزیابی کردن مردم و موقعیت‌ها». من اعتقاد دارد که این امر، که من آن را به توهم منفی[۲۷] متصل می‌کنم، همیشه به‌این معنی است که فرد به‌دنبال خصایص شخصیتی مشابه نسبت به افراد مهم در محیط اش است. این چیزی است که در به‌اصطلاح تحلیل گادلی اتفاق افتاد بین روانکاو و روانکاو مشاور.

با یک چنین پیشینه توصیف شده می‌توان انتظار وقوع بسیاری از علائم را همراه با تثبیت‌های[۲۸] مختلف داشت. وین گادلی با وجود داشتن دلایل متعدد برای عصبانی بودن از مادرش، ظاهرا از او متنفر نبود. حتی به‌نظر می‌رسید که او مادرناتنی‌اش را دوست دارد (که درنهایت خودکشی کرد). درواقع هیچ‌جایی بیان نشده که او با دیگر زنان روابط سختی داشته باشد. به‌نظر می‌رسد که او در زمانی در طی تحلیل و به‌عنوان نوعی الهام فهمیده است: «پدرم از من متنفر بود». هیچ شواهدی نیست که پدرش با او وحشیانه یا بد رفتاری کرده باشد. البته ممکن است این تنفر را به فرافکنی[۲۹] پسر مرتبط کرد که صمیمیتی به‌شدت شهوانی و خیلی-نزدیک را با مادرش تجربه می‌کرد، کسی که او در خانه‌اش ملاقات می‌کرد (والدینش از زمان تولدش از هم جدا شده بودند). من نمی‌گویم که این مورد باید به‌عنوان ظهور عقده ادیپ[۳۰] فهمیده شود زیرا در آن زمان [عقده ادیپ] ساختار نیافته بود.

به‌نظر می‌رسد در هر رویدادی نه وینیکات و نه خان به این واقعیت مرکزی توجهی نمی‌کردند: تنفر پدر. این فرض من است که گادلی متوجه شد که رفتار ناپایدار پدر همراه با الکی بودن شدیدش، یک روش ناخودآگاه برای حمله به تصویر پدر بود. به‌علاوه این امر باعث استنباط تحقیر شد؛ بیش از هرچیز، این امر هر نوع امکان برای یک همانندسازی مثبت با مردانگی را حذف کرد. یک نوعی از بینایی توهم‌زا شامل پدرش این را همراهی کرده است: «من باید او را نجات دهم مگراینکه او خودش را توجیه کند»، بنابراین شاهد یک تغییر نقش از رابطه والد-کودک هستیم، دونمیه‌سازی تنفر، یک فرآیند جبران و آنچنان که بود، یک سوگند مخفی: «من باید او (پدر) را نجات دهم» (یعنی در حقیقت، «من باید خودم را فدا کنم»).

به‌نظر می‌رسد که گادلی از این امر آگاه بود زمانی که عنوان مقاله‌اش را انتخاب کرد. اگرچه هیچ ارجاعی درمورد اینکه چگونه این باید تعبیر شود نبود. آنچه من به آن اشاره می‌کنم این است که، به‌طور خودآگاه یا ناخودآگاه، خان هرکاری که ممکن بود انجام داد تا پیمان مخفی گادلی را تایید کند توسط تکرار رفتارهای پدر (حتی با مستی وحشتناک بودن)، توسط تکثیر تخطی‌های از مرز، توسط تلاش برای تحت تاثیر قرار دادن بیمارش با روابط مهم‌اش، توسط مداخله کردن در روابط زناشویی‌اش، توسط گفتن به او درباره ازدواج خودش با یک رقصنده معروف، توسط تحقیرکنندگی و فرافکندن، توسط نگه‌داشتن او در یک فاصله، توسط دادن تعبیرهای وحشی درباره میلی فرضی (؟) بیمار که توسط او نوازش شود و غیره و غیره – اما همچنین توسط تکرار رفتار بی‌قید (جنسی) مادر. ازآنجایی که گادلی بی‌تاثیر باقی‌ماند، خان احساس کرد که باید دز را دوبرابر کند: بیمار و همسر او را با زندگی اجتماعی خودش شریک کرد. گفته می‌شود که درطی یک مهمانی او به یک خانم باوقار اعلام کرد: «او و من یکسان هستیم، اشراف‌زاده[۳۱]». این یک عبارت کلیدی است. خان یکسان بودن را بازی می‌کرد اگرچه او همیشه احساس می‌کرد که انگلیسی‌ها او را به‌عنوان فردی پست‌تر درنظر می‌گرفتند، یک بومی. درواقع هیچ برابری نمی‌تواند در این رابطه باشد زیرا به‌طور نظام‌مند خان به تسلط بر بیمارش، تحقیرکردن‌اش دلمشغولی داشت (وسواس داشت) و دائما درباره بهره‌برداری‌هایش فخرفروشی می‌کرد.

خان اشتباه جدی مرتکب شد که بر پیشینه نجیب‌زادگی بیمار و روانکاو تاکید کرد. درمورد گادلی، پسر یک لورد که خودش را چنان نجیب می‌پنداشت که کسی به مشروب خوردنش توجهی نمی‌کند، ساده است که ببینیم موقعیت چقدر دردناک است. حضور پدر در یک سایه بود، پسر او را علیل (نامعتبر) و بسیار متفاوت از یک پدر عادی می‌دید. خان هیچ‌وقت موقعیتی را از دست نداد که توجه را به پدر قدرتمند خودش جلب کند، [پدری] که با وجود داشتن هفت فرزند دیگر، او را تنها وارث‌اش ساخت. ازطرف دیگر او به‌ندرست به ازدواج پدرش با یک زن اشاره می‌کرد که بعضی‌اوقات به‌عنوان فاحشه به او اشاره می‌شد، البته او احتمالا یک رقصنده بوده است؛ مادر خان یک معتاد به مواد بود و قبل از خان یک کودک نامشروع به‌دنیا آورده بود. مقایسه با موقعیت خانواده گادلی قابل توجه است: یک پدر مهم با زنی ازدواج می‌کند که حق بی‌بندوبار بودنش را جار می‌زد. می‌توان تصور کرد که نه‌تنها خان پدرش را ایده‌آل‌سازی کرد – که او انکار کرد – بلکه همانطور که از خشونت‌های او به‌نظر می‌رسد (مانند پدر گادلی) که تصویر پدر، به‌نسبت آنچه توسط پسر ارائه می‌شد، کمتر معتبر و بیشتر ترسناک بود. هم پدرِ گادلی و هم خان به گادلی هدایای گران‌قیمت می‌داند – انگار از پسر درخواست بخشش داشتند.

حال در همه اینها وینیکات چطور؟ پدر خود وینیکات اگرچه شهردار پلیموث[۳۲] و درشهر مورد احترام بود، همیشه عضوی از طبقه پایین متوسط محسوب می‌شد. وینیکات نتوانست درکمترین حالت با پسر یک شهرنشین شایسته همانندسازی کند (احتمالا اینجا ما ممکن است به خودمان یادآوری کنیم که وینیکات اگرچه از زن اولش طلاق گرفت و در یک رابطه طولانی مدت بود، بااین‌وجود مجبور شد منتظر مرگ پدرش بماند قبل از اینکه دوباره ازدواج کند). به‌نظر می‌رسد که رفتار برانگیزاننده‌ی خودنمایانه خان (شامل انجمن «پولدارهای دائم در سفر[۳۳]») نوعی جمع‌شدن دون خُوانی[۳۴] از کنش‌های گناه‌آلود بود تا خشم ارباب (ارباب خودش) را برانگیزد. بااین‌وجود وینیکات به‌جای تعبیرکردن آروزی خان برای تنبیه شدن توسط او، ساکت ماند – «که سکوت رضایت می‌دهد۳۵]»؛ او حتی در طی زمان جلسات گادلی در صحبت تلفنی [با خان] شوخی می‌کرد که در آن جک‌های شهوانی تبادل می‌شدند که بیمار می‌توانست به‌خوبی بشنود. وینیکات به هیچ بهایی طرز برخوردی منع‌کننده نسبت به خان نگرفت تا وقتی که مرزهای خاصی رد شدند. آنچه ما می‌دانیم این است که خان توسط انفعال وینیکات خشمگین می‌شد؛ وینیکات تمام امیدش را در فضیلت «نگه‌داشتن[۳۶]» متمرکز کرد.

من باور دارم که خان تلاش کرد که وینیکات را توسط تخطی از مرزها اغوا کند (رودمن، ۲۰۰۳) همانطور که او پدر خودش را اغوا کرده بود. اما طبیعت وینیکات – «خیلی مهربان بودن[۳۷]» آنطور که خودش را توصیف می‌کرد – مطمئنا او را مجبور کرد که از چهره‌‌ی اقتدارگر بودن ناتوان باشد. هیچ‌چیز به‌اندازه واژگان خود خان در جلسه یادبود وینیکات آشکارکننده‌تر نیست: «بعضی از ما – و من یکی از آنها هستم – فکر می‌کنیم که او با تواضعی که داشت که بزرگتر از تکبر و قدرت است، گروهی را ناامید کرد».

بنابراین وینیکات در جستجوی مقاومت دربرابر برانگیختگی خان بود. آیا وینیکات متوجه شد که سرسختی‌اش ضربه خودشیفه‌واری به خان وارد کرد، کسی که احساس کرد که توسط تواضع روانکاوش [یعنی وینیکات] تحقیر می‌شود، ذهنی بااستعداد که برای شاهزاده‌ای که او تظاهر می‌کرد که هست، می‌توانست «پادشاه روانکاوان» شود؟ وینیکات همچنین خان را توسط محدودکردن قدرت اغواگری‌اش مسخره کرد. بعد از تحلیل صبح یکشنبه، درحال انجام کار ویرایشگری، خان حتی از «ویراش کردن بیشتر خروجی‌های وینیکات در طی بیست سال زندگی‌اش» خودنمایی می‌کرد (رودمن، ۲۰۰۳). جویس کلوث [۳۸] ، منشی وینیکات، دراین باره شک دارد. او هیچ‌وقت به ناهار دعوت نشد و همسر دوم وینیکات، کلار[۳۹]، به‌شدت مخالف بود که به او اجازه دسترسی به بخش‌های خصوصی منزل وینیکات داده شود. همچنین او بعد از مرگ وینیکات درخواست خان را برای اینکه مجری ادبی شوهرش شود رد کرد. او به [خان] هیچی نداد. این امر خصومت خان با زنان و ناتوانی‌اش برای شکست‌دادن آنها را افزایش داد (کاملا برخلاف خودستایی‌اش درباره مردها)، [که] با درکی ناامیدکننده که وینیکات همسرش را به او ترجیح می‌دهد جفت شد. وارث ادبی وینیکات نشدن یک ضربه تروماتیک بود. خان تلاش کرد با سعی در برهم زدن ازدواج گادلی، از او انتقام بگیرد؛ او را به یک زن دیگر معرفی کرد و اظهار کرد که این زن که بچه‌ای از یک مرد دیگر داشت (درست مانند مادر خان)، شریک بهتری برای او خواهد بود. همچنین خان به‌طور مخفیانه همسر گادلی را به یک مصاحبه با خودش دعوت کرد. ازقضا یک‌بار همسر خان به‌شکلی حالش بد بود که وینیکات درخواست کرد که جلساتش را به او واگذارد!

ممکن است ادعا شود که خان با پیشنهاد کردن شریکی دیگر که او می‌توانست به‌طور کامل کنترل کند، هر تلاشی انجام داد تا ازدواج گادلی را خراب کند. این شریکِ جایگزین یکی از آنالیزان‌های او بود. درواقع خان می‌خواست درجایی که با وینیکات شکست خورده بود پیروز شود – زیرا او از همسر وینیکات متنفر بود – توسط شکست رابطه زن-و-شوهری. به‌طور مکرر همسر وینیکات غرور زیادی از پیروزی‌اش برای قوی کردن شوهرش نشان می‌داد، بدین‌ترتیب خان را خشمگین می‌کرد.

من فرض می‌کنم که وقتی خان ناگهان تصمیم گرفت که در تحلیل پانزده ساله‌اش وقفه اندازد، به این خاطر بود که او با وینیکات بحث کرده بود [درباب] اجرای ادبی که بالا اشاره شده، با این هدف که از وینیکات شکلی از تایید رسمی را دریافت کند. او در انجام این امر به‌علت مخالفت محکم کلار شکست خورد.

ما نمی‌توانیم وینیکات را به‌خاطر اشتباه کردن و اغوا شدن توسط خان محکوم کنیم، [و] نه به‌خاطر لذت بردن از رفتارهای متکبرانه خان که خود وینیکات نمی‌توانست ازعهده‌اش برآید. من می‌خواهم بگویم که تمرکز وینیکات بر روی تحول هیجانی نخستین، ناباوری در جنسانیت، و کشف بسیار دیرش درباب نقش پدر، باهم اجازه داد که او هر نوع تحلیل هم‌جنس‌گرایی [۴۰]و مازوخیسم[۴۱] را در مسعودخان رها کند. وینیکات باور نداشت که اینها می‌توانست مسئول آسیب‌شناسی او باشد همانطور که به تعبیردادن باور نداشت. من مایل هستم که اضافه کنم که انتخاب بین تعبیرندادن و تعبیردادن به روش کلاینی[۴۲] نیست. در هر رویدادی باور به اینکه یک رابطه «نگه‌دارنده» ظرفیت غلبه بر این رفتارهای آسیب‌شناختی را دارد بسیار بیشتر از خوش‌بین بودن است؛ اما براساس همه آنچه گفته شده، این باور یک رابطه اغواگرانه متقابل را حفظ کرد- یک خطای بزرگ.

آیا مسعود خان قابل تحلیل بود؟ من حدس می‌زنم بسیاری از روانکاوان امروز بگوید که او تحلیل‌پذیر نبود. من وینیکات را به‌خاطر اشتباهش سرزنش نمی‌کنم اما از کور بودنش نسبت به آن قسمت از نظریه روانکاوی که بسیار نزدیک به آسیب‌شناسی خودش بود افسوس می‌خورم (خیلی مهربان بودن یا خیلی بد بودن). نتیجه نه‌تنها نگرانی ما درباره تخطی از مرزها است – اگرچه این به یک مقاله دیگری نیاز دارد – بلکه درباره جنسی‌سازی روابط پسا-انتقال[۴۳] است.

آنچه در تاریخ‌های درهم‌تنیده و بدشانسی‌های گادلی، خان و وینیکات غم‌انگیز است این است که روانکاوی مناسبتی بوده است از کارهای بیهوده‌ی گمراه‌کننده، از تکرارهای شوم، جایی که اجبارهایی که متعلق به تاریخچه فرد است، از راهی اشتباه به دیگری منتقل می‌شود، از روانکاو به بیمار، زمانی که باید برعکس آن باشد – درنتیجه فرد بدون انجام هیچ تحلیل واقعی از ناخودآگاه خودش منحرف می‌شود.

گذشته از تمام عدم‌مدیریت‌ها درباره این مورد، یک چیز به‌طور خاصی به خاطر من خطور می‌کند: به‌نظر می‌رسد که انگار پیشینه تروماتیک گادلی یک ساختار خودشیفته را تحریک می‌کند که خان، با‌وجود ذکاوتش، نمی‌دانست چگونه به آن رسیدگی کند. خان، زخم‌خورده از شکست درمانی خودش، ایده‌ دیوانه‌کننده‌ای داشت که برای درمان خودِ «مصنوعی[۴۴]» در گادلی، یعنی شبه خودشیفتگی[۴۵]، با فرافکندن خودشیفتگی «شاهزاده‌وار» خودش بر روی او تلاش کند، با این امید که او را به [فردی] متعهدتر تغییر دهد. او در روش‌اش موفق نشد – که براساس اشتراک «اشرافیت[۴۶]» بود. درعوض خان بیشتر و بیشتر خشمگین شد، [و] به‌طور خطرناکی بیشتر ساکوپاتیک[۴۷] شد. او بیشتر از همه احساس کرد که خودِ باعظمت‌اش زخمی شده است. با تجاوز از تمامی مرزها، وینیکات دیگر نمی‌توانست یک مادر «به‌اندازه کافی خوب[۴۸]» باقی بماند که همه‌چیز را درمان می‌کند، و [وینیکات] به‌طور سنگینی برای اشتباه او تاوان داد. او هیچ‌گاه به بیمارانش نشان نداد که میل دارد که قانون پدرانه[۴۹] را تجسم ببخشد. اظهارنظر وینیکات درباره این مورد، قطع کردن رابطه گادلی و خان، جالب است؛ او انگار با انزجار اشاره می‌کند: «تمام آن چیزهای اجتماعی».

همجنس‌گرایی تنها یک انحراف[۵۰] جنسی نیست؛ این امر حتی ممکن است در پارانویا[۵۱] هم یافت شود. این امر یک راه مبدل‌شده برای اخته‌کردن[۵۲] پدر، دزدیدن و نابودن کردن آلت[۵۳] پدر به‌علت رشک[۵۴] است. این امر یک راه نامحسوس و غیرمستقیم از غلبه بر چهره‌ی پدری رشک‌بر است که همچنین توسط رفتارهای پسرش تحقیر می‌شود. به‌علاوه این امر راهی است تا انتقامی مخرب از زنی گرفته شود که نهایت پسر را ترجیح می‌دهد: ازطریق تقلب، دروغ (و حتی با دزدیدن). اگرچه وینیکات این حوزه‌های نظریه فروید را درنظر نگرفت.

در شکسپیر، شاهزاده هال[۵۵]، بعد از مرگ پدرش، شاه هنری پنجم[۵۶] شایسته و بافضیلت شد. «شاهزاده» خان هیچ‌وقت نتوانست به این تغییرشکل دست‌یابد زیرا هیچ‌وقت به تاج دسترسی نداشت، تنها تاجی که او واقعا به آن رشک می‌برد و تنها ازطریق نوشتن بدست می‌آمد. مقالات مسعودخان زمانی که اولین بار ظاهر شدند به‌خوبی مورد استقال قرار گرفت. خود وینیکات آنها را تحسین می‌کرد. او حتی زمانی که [خان] برای انجمن انگلیسی درخواست [عضویت] کرد، با نادیده گرفتن قانون معمول خنثی‌بودن از خان پشتیبانی کرد. به‌علاوه حمایت وینیکات به او اجازه داد باورکند که بازی اغواگری‌اش کار کرده بود و او یکبار دیگر تنها وارث می‌شود! اما این امر محکوم به شکست بود. امروز تعداد کمی، اگر کسی باشد، به کار خان ارجاع می‌دهند درحالی‌که وینیکات همچنان نقل‌قول، تحلیل و بحث می‌شود. ممکن است کسی بگوید که باوجود «سروصدا و خشم[۵۷]» (به‌معنی کلماتی بلند و عصبانی که برای جلب توجه است) فراموشی، [چهره] مسعودخان را بهتر کرده است – در تمام چیزها به‌غیراز رسوایی.

من تلاش کرده‌ام تا وجود یک انحراف از بازی در درمان وین گادلی [توسط] مسعودخان را نشان دهم. اما این امر فقط در مورد گادلی حضور ندارد. درواقع در مقالات مسعود خان، او آشکار می‌کند که چگونه مشغول بازی تخت‌نرد با بعضی بیمارانش می‌شود، درنتیجه از آنها نیز سواستفاده می‌کند. او درباره بیمار دیگری می‌گوید که با سگش به جلسه می‌آید که خان را می‌ترساند. در جلسه بعد او [خان] پشت در اتاق-مشاوره‌اش مخفی می‌شود و صبر می‌کند بیمار بی‌خیالش وارد شود، قبل از اینکه بر روی او بپرد و مانند یک سگ وحشی صدای پارس‌کردن دربیاورد. او درسی را به بیمار توضیح می‌دهد: «این کار برای این بود که به تو نشان دهم یک نفر می‌تواند چه احساسی داشته باشد وقتی تو با بوق‌ات وارد اتاق-مشاوره می‌شود». اگرچه در مورد وین گادلی همدستی دیگران به‌طور نامحسوس کمک‌کرد که از تبدیل شدن همه چیز به یک سرگرمی اجتماعی جلوگیری شود. سوتلانا بریوسووا[۵۸]، همسر خان، هم‌زمان با شوهرش توسط وینیکات درمان می‌شد و در طی بعضی جلسات عادی مورد مشورت قرار می‌گرفت. خیلی شکفت‌انگیز نیست که او شک و تردید عمیقی نسبت به روانکاوی داشت.

چگونه می‌توانیم امتناع وینیکات را، در فرآیند انتقال-متقابل، برای تبدیل شدن به باز-اجرای[۵۹] یک چهره پدرانه توضیح دهیم؟ پدر خود وینیکات نقش برجسته‌ای داشت وقتی یک عروسک که متعلق به خواهر وینیکات بود را تعمیر می‌کرد که وینیکات خیلی بد خرابش کرده بود. احتمالا پدرش باید از او برای این کنش تشکر می‌کرد اما درکل او نسبت به تنها پسرش در فاصله باقی ماند. او تمام سوالات اگزیستانسیال پسرش را به کتاب مقدس[۶۰] ارجاع می‌داد، می‌گفت که جوابی که به‌دنبالش است را آنجا پیدا خواهد کرد. اما با انجام این کار او از فرض کردن یک مسئولیت پدرانه بنیادین امتناع می‌کرد: که یک مدل از همانندسازی مردانه برای پسرش باشد. بیشتر اوقات وینیکات در جمع مادر و خواهران‌اش رها می‌شد.

با خواندن توضیحاتی از والدین وینیکات در زندگی‌نامه رودمن، من نمی‌توانم باور نکنم که مادر – با درنظر گرفتن محدودیت‌های ممکن یک زنی در نسل و شخصیت او – کمتر از پدرش در منشا خود کاذب در تجربیات شخصی وینیکات دخیل است. به‌نظر من می‌رسد که پدرش بیشتر احضارکننده یک «خود کاذب» بود: بیشتر نگران و دلمشغول موقعیت اجتماعی خودش بود تا مشکلات پسرش در روند تحولی به سمت مرد شدن. برای مثال در تصمیمش برای فرستادن وینیکات به مدرسه شبانه روزی به‌خاطر به زبان آوردن واژگای بی‌ادبانه. اگرچه او بیشتر [فردی] سطحی بود، به‌نظر می‌رسید که پسرش از او می‌ترسد.

درنهایت ثابت شد که برانگیختگی‌های مسعود خان بی‌فایده بودند زیرا هیچ چهره‌ی پدری ظاهر نشد. مطمئنا وینیکات مهارت خان را تحسین می‌کرد و این ممکن است که رفتارهای ضداجتماعی [خان] به‌طور مخفیانه [وینیکات] را مجذوب می‌کرد. اگرچه این [موضوع] خیلی قبل‌تر از زمانی بود که وینیکات اهمیت پدر را در به انتها رسیدن فرآیند جدایی بین مادر و کودک کشف کند. درواقع این فهم در انتهای زندگی‌اش بدست آمد: خیلی دیر برای نجات مسعودخان. وینیکات اولین حمله قلبی‌اش را در همان روزی که پدرش فوت‌کرد داشت و چند سال بعد قلب‌اش به‌کلی از پای درآمد. او با روشن‌شدگی[۶۱] از دنیا رفت اما بدون اینکه هیچ‌وقت احساس کند پدر بودن چه شکلی بود. اما درمورد خان، با مرگ وینیکات او احساس یتیم بودن می‌کرد: رهاشده و تنها گذاشته شده تا با تکانه‌ها خود-ویرانگر[۶۲] خودش بجنگد. دیگر از هیچ کس دیگری نمی‌توانست انتظار کمک داشته باشد، حتی از بهترین دوستانش هم ناامید شد. آنا فروید، کسی که او متعاقبا نزدش رفت، [هم] از تجسم بخشیدن به چهره پدرانه – برخلاف پدرش [منظور زیگموند فروید] – که او در آرزویش بود ناتوان بود. خان در یکی از غضب‌هایش به گادلی گفت: «تو خیلی خسته‌کننده هستی و من را ناامید می‌کنی». آیا او هم آرزو داشت که توسط واژه‌ای عصبانی از وینیکات شلاق زده شود؟ چه کسی می‌تواند بگوید؟ زیرا بازی هم – مانند تمام تلاش‌های بشری – محدودیت‌های خود را دارد.

منبع :

Green, A. (2018). Play and reflection in Donald Winnicott’s writings (pp. 7-26). Routledge.

پیوست:


[۱] این نوشته الحاقیه است که آندره گرین در اتنهای یک سخنرانی به آن اضافه می‌نماید. این سخنرانی با نام «بازی و تامل در نوشته‌های دونالد وینیکات» (Play and reflection in Donald Winnicott’s writings) منتشر شده است.

[۲] Andre Green

[۳] Wynne Godley

[۴] Saving Masud Khan

[۵] British Psychoanalytical Society

[۶] Ethics Committee

[۷] A. -M. Sandler

[۸] Masud Khan

[۹] Linda Hopkins

[۱۰] Counter-transference

[۱۱] Winnicott

[۱۲] Play

[۱۳] Foul Play

[۱۴] Hamlet

[۱۵] Rodman

[۱۶] Analytic apres coup interpretation؛ aprese coups اصطلاح فرانسوی معادل Nachträglichkeit در آلمانی می‌باشد

[۱۷] Being split

[۱۸] Anna Freud

[۱۹] Kathleen Garman Epstein

[۲۰] Lucian Freud

[۲۱] Narcissistic

[۲۲] Feminine identification

[۲۳] Masculine identification

[۲۴] Vagina

[۲۵] Ejaculate

[۲۶] Self

[۲۷] Negative hallucination

[۲۸] Fixations

[۲۹] Projection

[۳۰] Oedipus complex

[۳۱] He and I the same, Aristocrats

[۳۲] Plymouth

[۳۳] Jet-set

[۳۴] Don Juanistic

[۳۵] Qui ne dit mot consent

[۳۶] Holding

[۳۷] Too nice

[۳۸] Joyce Coles

[۳۹] Clare

[۴۰] Homosexuality

[۴۱] Masochism

[۴۲] Kleinian

[۴۳] Post-transferrence

[۴۴] Artificial

[۴۵] Pseudo narcissistic

[۴۶] Aristocracy

[۴۷] Psychopathic

[۴۸] Good enough

[۴۹] Paternal law

[۵۰] Perversion

[۵۱] Paranoia

[۵۲] Castrating

[۵۳] Penis

[۵۴] Envy

[۵۵] Prince Hal

[۵۶] King Henry V

[۵۷] Sound and fury

[۵۸] Svetlana Beriosova

[۵۹] Re-enactment

[۶۰] Bible

[۶۱] Enlightened

[۶۲] Self-destructive