نویسنده: اسلاوی ژیژک

مترجم: علیرضا پاک نهاد

پاره‌ای از متن کتاب:

فروید و لکان بر مسئله‌دار بودن فرمان اساسی یهودی – مسیحی «همسایه‌ات را دوست بدار» پا می‌فشارند هدف‌شان صرفاً یادآوری این نکته‌ی جا‌افتاده‌ی انتقادی-ایدئولوژیک نیست که هر برداشتی از عمومیت با شائبه‌ی ارزش‌های خاص ما مشوب و از همین رو دربردارنده‌ی حذف‌ها و برون‌گذاری‌های پنهانی‌است، بلکه آنان به نکته‌ی به مراتب مهم‌تری درباره‌ی ناسازگاری مفهوم «همسایه» با خود بعد عمومیت اشاره دارند. آنچه در برابر عمومیت مقاومت می‌کند بعد دقيقا غیرانسانی «همسایه» است.

از همین روست که معشوق کسی واقع شدن رویدادی بس خشن و آسیب زاست، معشوق کسی واقع شدن سبب می‌شود من شکاف موجود میان آن‌چه که به مثابه موجودی معین و قطعی هستم و آن مجهولِ دست‌نیافتنی در من را که سببِ عشق می‌شود مستقیماً احساس کنم. تعريف لكان از عشق(عشق یعنی بخشیدن چیزی به کسی که فاقد آن است) را باید با این عبارت تکمیل کرد: « و به کسی که خواهان آن نیست.»

به قول ژیل دلوز فیلسوف فرانسوی «اگر در رویای کس دیگری به دام افتی، دخلت آمده است!»
یا همان‌طور که نیل گیمن، نویسنده‌ی داستان بی‌پرده‌ی مردِ ماسه‌ای در قالب عباراتی به یادماندنی نوشته است:

《آیا هرگز عاشق شده ‌اید؟ آیا وحشتناک نیست؟ عشق شما را بسیار آسیب پذیر می‌سازد. سینه‌تان را می‌شکافد و قلب‌تان را باز می‌کند و این یعنی کسی می‌تواند وارد وجودتان شود و شما را به هم بریزد.

شما همه‌ی این دیوارهای دفاعی را به پا می‌کنید، یک زره‌ تمام قد می‌سازید تا هیچ‌چیز نتواند به شما صدمه برساند. سپس احمقی که فرقی با دیگر احمق‌ها ندارد سرزده وارد زندگی احمقانه‌ی شما می‌شود و در آن پرسه می‌زند. شما بخشی از وجودتان را به آن‌ها می‌دهید. آن‌ها این را از شما نخواسته‌اند. بلکه یک روز کار احمقانه‌ای مانند بوسیدن شما با لبخند زدن به شما کرده‌اند و سپس دیگر زندگی‌تان مال خودتان نیست. عشق گروگان می‌گیرد. وارد وجودتان می‌شود. شما را می‌بلعد و رهایتان می‌کند تا در تاریکی مویه کنید.

عبارت بسیار ساده‌ای شبیه این که: شاید بهتر باشد فقط با هم دوست باشیم، تبدیل به تَرَکی در شیشه‌ی قلب‌تان می‌شود. عشق صدمه رسان است. نه فقط به تخيل‌تان، نه فقط به ذهن‌تان، بلکه به روحتان صدمه می‌زند. عشق دردی است که وارد وجودتان می‌شود و پاره پاره‌تان می‌کند. شخصاً از عشق بیزارم》.

اندری تارکوفسکی، فیلم‌ساز اهل شوروی سال‌های پایانی عمر خود را در استکهلم می‌گذراند و روی فیلم “ایثار” کار می‌کرد، به وی دفتری در ساختمانی داده بودند که اینگمار برگمن نیز که در آن ایام هنوز در استکهلم بسر می‌برد دفتری در آن داشت. گرچه این دو کارگردان احترام عمیقی برای هم قائل بودند و یکدیگر را بسیار تحسین می‌کردند، هرگز باهم دیداری نداشتند بلکه به دقت از دیدار با هم پرهیز می‌کردند. گویی به دلیل نزدیک بودن جهان‌های‌شان روبه‌رو شدن مستقیم با یکدیگر را بیش‌از حد دردناک و محکوم به شکست می‌دانستند. آن‌ها احتیاط‌نامه‌ی خاص خودشان را ابداع کرده بودند و آن را رعایت می‌کردند.

اسلاوی ژیژک فیلسوف و منتقد معاصر، با بینش منحصر به فرد خود  مسائل را از دریچه‌ی متفاوت از سایرین می‌نگرد. او اینبار موضوع خشونت را  برگزیده و تاثیرپذیری آن از عوامل مختلف را دستمایه کتاب خود قرار داده است. او در این اثر  به نقد و بررسی خشونت در بستر تاریخ، فلسفه، ادبیات و سینما پرداخته است.

او کتاب خود را با پاسخ به پرسش‌های فلسفی و پیچیده آغاز می‌کند و  خشونت را در ذات انسان، بسترهای اجتماعی و سیاسی و نظام سرمایه‌داری مورد تحلیل و بررسی قرار می‌د‌هد.
ژیژک در این کتاب خشونت را مانند یک مثلث می‌داند و معتقد است اغلب افراد تنها یک ضلع آن را بیش از اضلاع دیگر مورد توجه قرار می‌دهند. به این ترتیب می‌توان خشونت را به این شکل توصیف کرد:
 
خشونت کنش‌گرانه اولین شکل خشونت است که به شکل آشکار مانند جنایت در اجتماع دیده می‌شود. دومین شکل آن «کنش‌پذیرانه» نامیده می‌شود مسائلی چون تبعیض و نژادپرستی را دربرمی‌گیرد. سومین شکل خشونت را می‌توان خشونت «سیستماتیک» نامید که با نظام‌های اقتصادی و سیاسی در ارتباط است.

یادداشتی از زهرا اسدی