ترس یک سیگنال درونی ذاتی است، که برای حفظ امنیت و بقای ما ضروری است. بدون ترس، ما هر روز در معرض خطرات زیادی قرار میگرفتیم. در انسان، همانند حیوانات سطح پایینتر، ناحیه زیر قشر مغز، ترس را تقریبا همزمان با وقوع آن و حتی برخی اوقات کمی زودتر، به منظور پیش بینی پاسخ جنگ یا گریز، تشخیص میدهد و ثبت میکند. سپس ناحیه زیر قشری این دادهها را به صورت یکپارچه شده به کرتکس و نواحی اربیتو-فرانتال به منظور پردازش هیجانی و بسط شناختی میفرستد.
عموما، این باور وجود دارد که ترس یک هیجان به هنجار است و با اضطراب تفاوت دارد. ترس به خاطر وجود یک خطر واقعی یا احتمال آن ایجاد میشود. اما، اضطراب ناشی از یک خطر خیالی و مستقل از هر منشاء بیرونی است. فوبیا یک حالت شدید اضطراب است که به خاطر ترس نابهجا به وجود میآید. علاوه بر ترس، بقیه هیجانهای استرسزا نیز میتوانند به منبع ناراحتی درونی و افزایش ناخوشنودی منجر شوند که میتوان آنها را به دو گروه طبقه بندی کرد: اضطراب و هیجان افسرده کننده. اضطراب، پیشبینی یک فقدان یا آسیب قریب الوقوع به عنوان پیامد آرزوهای غیرقابل پذیرش است. در حالیکه، هیجان افسرده کننده، ناخشنودی ناشی از این موضوع است که چنین پیامدی در گذشته به عنوان تنبیه به خاطر گناه جستجو کردن آرزوهای ممنوعه اتفاق افتاده است.
ترسی که تسکین پیدا نکرده باشد، یا برای مدت طولانیای ادامه پیدا کرده باشد، میتواند به ناراحتیهای مرتبط با استرس و اضطراب مزمن تبدیل شود. در روانکاوی، اضطراب، معادل ناخوشنودی قرار داده شده است و برای رها شدن از آن نیاز به یک عمل روانشناختی وجود دارد. علاوه بر تضادهای درون-روانی که استرس را افزایش میدهند، تروما نیز میتواند به طرق مختلف اضطراب ایجاد کند.
طبق این چهارچوب نظری، ترسها طبیعی، حمایت کننده و بر اساس عوامل طبیعی هستند. اما، اضطراب و هیجان افسرده کننده، بر واقعیت روانی و نه بر مبنای حقیقت عینی بنا شدهاند. اضطراب، به همراه آرزوها یا مشتقات سائق و دفاعهای مربوط به آرزوهای غیرقابل پذیرش، جزئی از تضاد درون-روانی است. اضطراب به شکل یک هیجان سیگنالی، از اجزا اساسی عملکردهای تنظیم هیجانی ایگو است که در خود و تنظیم متقابل نقش دارد. به عنوان یک علامت نوروتیک، بیمارگونه و آسیبزا است و جلوی تحول بهنجار و سازگاری بهینه را میگیرد.
منبع:
Akhtar S. (2014) Fear: a dark shadow across our life span. London: Karnac Book.