شاید شما هم پیش خود فکر کرده باشید که روانکاوی چگونه می‌تواند حالتان را بهتر کند؟ در این یادداشت به دو علت موثر بودن روانکاوی می‌پردازیم:

۱. ناخودآگاه به خودآگاه تبدیل می‌شود:

ایده اساسی روانکاوی این است که ما به این دلیل مشکلات روانی پیدا می‌کنیم که به اندازه کافی از دشواری‌هایی که داشته‌ایم، آگاه نیستیم. جایی در گذشته، ما شرایطی چنان آزاردهنده را متحمل شده‌ایم که درک و تحمل آن خارج از توان ما بوده است و در نتیجه آن را به خارج از آگاهیمان هول داده‌ایم، تا بتوانیم به زندگی روزمره ادامه دهیم. برای مثال، ما نمی‌توانیم داینامیک واقعی روابطمان با والدیمان را به یاد بیاوریم؛ نمی‌توانیم علت برخی از کارهایمان را درک کنیم. ما قربانی ناخودآگاه‌مان هستیم و نمی‌توانیم آنچه را واقعا در پی آن هستیم یا از آن می‌ترسیم، بفهمیم.

در این موارد، ما نمی‌توانیم صرفا از طریق بحث منطقی درمان شویم، زیرا قادر به درک ریشه اصلی مشکلمان نیستیم. روانکاوی، ابزاری برای آگاهی پیدا کردن از ناخودآگاه است. در روانکاوی، درمانگر فضایی امن در اختیار ما قرار می‌دهد تا هر آنچه را به ذهنمان می‌رسد، بدون سانسور، بیان کنیم. درمانگر قضاوت نمی‌کند. در کنار او، می‌توانیم احساس پذیرفته شدن داشته باشیم و رازهایمان را آشکار کنیم. در نتیجه، ایده‌ها و احساسات اساسی ما بالا می‌آیند و از طریق تفسیر حل و فصل می‌شوند.

۲. اولین رابطه به اندازه کافی خوب

خیلی از ما، به خاطر روابط بد در گذشته آسیب دیده‌ایم. وقتی کوچک و بی‌دفاع بوده‌ایم، تجربه رابطه قابل اعتمادی را نداشته‌ایم، کسی نبوده که ما را بشنود، و به ما کمک کند تا احساس با ارزش بودن و پذیرفته شدن داشته باشیم. فرد در رابطه با درمانگر، برای اولین بار، تجربه رابطه با یک فرد قابل اعتماد و حمایت کننده را خواهد داشت. درمانگر برای ما تبدیل به والد خوبی می‌شود که همیشه به آن نیاز داشته‌ایم. در حضور درمانگر، می‌توانیم به مرحله‌ای از زندگیمان که به خوبی طی نکرده‌ایم، برگردیم و آن را دوباره با پایانی بهتر، زندگی کنیم.

یک رابطه خوب، الگویی برای روابط خارج از اتاق درمان می‌شود. صدای درمانگر به بخشی از گفتگوی درونی ما تبدیل می‌شود و در نهایت، ما از طریق قرار گرفتن در یک رابطه به اندازه کافی خوب بهبود پیدا می‌کنیم.

منبع: