سلفی به عنوان آینه اجتماعی
در دنیای مدرن، عکسها و ویدئوها همه جا دیده میشوند. زندگی روزمره انسانها از طریق عکسها ساخته میشود: افراد از طریق عکسها، خودشان و زندگیشان را نشان میدهند. هر چه تکنولوژی مدرن راههای سادهتری برای عکاسی در اختیار ما قرار میدهد، افراد، بیشتر بر این فعالیتها تمرکز میکنند.
فضای اصلی، برای به اشتراک گذاشتن این عکسها شبکه های اجتماعی هستند. شبکههای اجتماعی به بخش اصلی زندگی ما تبدیل شدهاند. در دهه اخیر شبکههای اجتماعی گوناگونی ایجاد شدهاند. اینستاگرام یکی از این شبکهها است که در چند سال اخیر در بین نسل جدید بیشترین محبوبیت را پیدا کرده است. جوانان بخشی از زندگیشان را صرف نگاه کردن به زندگی دیگران در اینستاگرام میکنند.
در شبکه های اجتماعی، همانقدر که صرف تماشای عکسهایی از دیگران میکنیم، عکسهایی از خودمان نیز به اشتراک میگذاریم. با گذر زمان، عکسهای موجود در شبکههای اجتماعی از تصاویر هنری به سمت عکسهای سلفی رفته است. از زمان اختراع تلفنهای هوشمند، عکسهای سلفی رواج پیدا کردهاند.
سالها قبل از رواج سلفی، لکان در نظریه روانکاوی خود به مفهوم “مرحله آینهای” اشاره کرده است که پدیداری اولیه ساختار ایگو در نوزاد را در جایی میبیند که اولین مواجهه تعاملی با یک ابژه “دیگری” اتفاق می افتد و در عین حال به صورت آشکار به نوزاد مربوط است و بنابراین همچنین به عنوان “خود” نیز درک میشود. این مرحله برای نوزادان بین ۶ تا ۱۸ ماه اتفاق میافتد که در آن نوزاد در فهم خودش و بازتابش دچار بدفهمی هستند. این مفهوم به عنوان یک فرآیند در جهت شکل گیری “من” شناخته میشود. “مرحله آینه ای” به عنوان فرآیندی برای درک خود به صورت یک “کل” دیده میشود. این مفهوم جستجوی “من” ایده آل در نظریه لکان، بر انگیزه پشت فرهنگ سلفی، یعنی جستجوی “کامل بودن” تاثیر گذار است. مفهوم “مرحله آینهای” بینشی درباره سلفی در رابطه با جستجوی برای خود ایده آل به ما میدهد. پس شاید بتوان گفت ما با سلفی گرفتن و اشتراک آن با بقیه و گرفتن بازخوردهایی از دیگران، به صورت ناخودآگاه، به دنبال رسیدن به تصویر کاملتری از خود هستیم.
روانکاوی در عصر شبکههای اجتماعی
تکنولوژی جدید، روان ما را تسخیر میکند و انرژی روانی ما را جذب میکند. از آنجا که روابط بین افراد، در شبکههای اجتماعی آشکارا منتشر میشود، رابطه ما با خودمان، اساسا تغییر میکند. این موقعیت زبان و گفتار، صمیمیت و رازداری، و تصویری که از خود در اختیار دیگران قرار میدهیم را تحت تاثیر قرار میدهد.
در حال حاضر، اپلیکیشنهای متعددی، بر روابط ما حاکم هستند و به تدریج در هسته وجودی ما نفوذ میکنند. آنها به روابط ما با خودمان و “دیگری” از طریق سرعت بخشیدن به فرآیند انتقال اطلاعات و نشان دادن اینکه چه چیزی صمیمیت محسوب میشود، جهت میدهند.
این رابطه سوژه با فناپذیری وجودیاش است که در نهایت دگرگون میشود. اعترافها، اقرار علنی و پرده برداریها به وفور در شبکهها یافت میشود. سرعت، شتاب و تفکر “همیشه بیشتر و همیشه سریعتر”، بیانگر جو فکری این ایگو جهانی شده هستند.
صرفا اقتصاد، و روابط سیاسی و اجتماعی در حال جهانی شدن نیستند، بلکه صمیمیت فردی همه ما نیز در این جهت حرکت میکند. گویی، “هسته وجود ما” نه تنها از ما میگریزد، بلکه تسلیم یک “دیگری” گمنام شده است، که خالی از هر آرزو و تجسم خارجی، اما مملو از حرص و ولع است: دیگری آنلاین، دیگری شبکههای اجتماعی، و دیگری “like”ها و “dislike”ها.
بنابراین ما در عصری زندگی میکنیم که ایگو در همبستگی با جهانی شدن نیازهای وسواسگونه ما، دچار هایپرتروفی شده است. خودشیفتگی جمعی، مشخصه بارز عصر حاضر است. تبلیغ خود، هیچ گونه مرزی نمیشناسد. رابطه با تمایلات جنسی، که فروید در زمان خودش آن را دگرگون کرد، دیگر نه سرکوب میشود و نه تنبیه. همه بیشتر میخواهند و اغلب روی تکنولوژیهای جدید برای رسیدن به آن حساب میکنند.
چه شرایطی برای روانکاوی لازم است، تا بتواند به ایجاد تغییرات اساسی در روان و دگرگونی سوژه در دنیایی که همه چیز گفته شده است، همه چیز آشکار است و همه چیز نشان داده شده است، ادامه دهد؟ آیا در جایی که همه چیز میتواند با یک کلیک آشکار و منتشر شود، بدون اینکه بدانید مخاطب اصلی شما دقیقا چه کسی است، هنوز فضایی برای گوش دادن و تفسیر کردن باقی میماند؟
در روانکاوی، لازم است که فرد بخواهد از طریق صحبت کردن با “دیگری” (که مورد اطمینان فرد است و گفته های فرد را تفسیر میکند) خودش را بیشتر بشناسد. بنابراین، صرفا هر حرفی که ارزش تحلیلی داشته باشد، روانکاوی نیست. همچنین، هر “دیگری” ای که کلمات را دریافت و رمزگشایی کند، روانکاو نیست.
شاید این تمایز لکان بین رابطه خودشیفته با خودمان و رابطه ما با ناخودآگاهمان، در حال حاضر بیشتر از همیشه به ما در درک نقش روانکاو در قرن ۲۱ کمک میکند. زیرا که خودشیفتگی (از علائم عصر ما)، هیچگاه دسترسی به امیال و اسرار وجودی را ممکن نمیسازد. نوشتن نمایشنامه زندگیتان به صورت آنلاین، هیچگاه اضطراب شما را مهار نمیکند. نظرات و قضاوتهایی که هر کس میتواند درباره انتخابهای زندگی افراد دیگر بدهد، اغلب موجب افزایش اضطراب آنهایی میشود که در “دیگری” به دنبال پاسخی برای سوالهای وجودی خود میگردند.
برای اینکه بتوان درباره این قسمت از بیگانگیای که درون هر کدام از ما قرار دارد و باعث اضطراب میشود، چیزی گفت، باید بتوانیم یک “دیگری” مشخص را خطاب قرار دهیم، نه صرفا هر کسی را. روانکاو، یک “دیگری” است که وجودش را معطوف میکند به گوش دادن به آنچه نمیتواند شنیده شود، زیرا که خودش روانکاوی و اثر ذهنی آن را تجربه کرده است. “دیگری”ای که آنجاست برای پاسخ دادن به آنچه گفته شده است، فراتر از آنچه مد نظر سوژه است. “دیگری”ای که به رویاها و لغزشهایی که مشخصه ناخودآگاه هستند، علاقمند است.
یک روانکاو، بر خلاف یک “دیگری” آنلاین یک “دیگری”ای نیست که قضاوت میکند، نظر میدهد، توصیه میکند، “like” یا “dislike” میکند. در روانکاوی، تداعی کردن به معنی گفتن همه چیز به هر کس نیست، بلکه صحبت کردن درباره آنچه غیر قابل بیان است با یک “دیگری” در مقام پاسخدهی است. روانکاوی قرن ۲۱ از دریافت کننده ناشناس اطلاعات دیجیتال متفاوت است، از این لحاظ که روانکاو “دیگری”ای نیست که در آنچه میبیند و میشنود به دنبال لذت باشد. در این عصر ایگوی جهانی شده، میتوان ملاحظه کرد که وجود این “دیگری”ای که توانایی گوش دادن بدون قضاوت و بدون لذت جویی را دارد، حیاتی است. زیرا که افزایش پیدا کردن لذت جویی در افزایش اضطراب مشارکت دارد. از این رو، روانکاوی عصر حاضر، با هدایت کردن سوژه به سمت دیدن این نکته، که در حال از دست دادن خود در زیاده خواهیای است که او را کور کرده است، میتواند به اصلیترین تکلیف خود عمل کند: یعنی، پردهبرداری از حقیقت و میلی که معنی را به هستی ما بازمیگرداند.
خشونت در شبکههای اجتماعی
شبکه های اجتماعی، همانند امتدادی از دنیای روانی و اجتماعی فرد عمل میکنند. همچنین، شبکههای اجتماعی متفاوت، جنبههای مختلفی از روان فرد را به خود جذب میکنند. برای مثال، فیسبوک بسیار ایگو محور است. معمولا، مردم در فیسبوک خودشان را طوری نمایش میدهند که میخواهند در هر محیط عمومیای دیده شوند. در حقیقت، به نظر میرسد چیزی که مردم از خودشان در فیسبوک نشان میدهند، نسبتا به شخصیت واقعیشان نزدیک است.
از طرف دیگر، شبکههای اجتماعیای که افراد در آن به صورت گمنامتر فعالیت میکنند (مانند پروفایل توییتر گمنام)، اغلب جنبههای تاریکتر شخصیت فرد را به خود جذب میکند. با فرار از شناسایی شدن، بخشهای پرخاشگرتر یا ضد اجتماعیتر شخصیت ممکن است، فعال شود که میتواند قلدری کردن (bullying) و در کل رفتارهای خشونت آمیز را فعال کند.
در هر صورت، در همه شبکههای اجتماعی، پیچیدگی روابط در مقایسه با دنیای بیرون، کاهش پیدا میکند و این بدین معنی است که حتی در دوستانهترین شبکهها مثل فیسبوک نیز افراد ممکن است خشنتر و بیاحساستر عمل کنند. بدین علت که، بازخورد هیجانی معمول را از افرادی که با آنها در ارتباطند، دریافت نمیکنند. اما این بدین معنی نیست که افراد لزوما در شبکههای اجتماعی، جنبههای مخرب خود را بروز میدهند. بلکه، اغلب، شبکههای اجتماعی آینهای از خود واقعی افراد است. تفاوت اصلی شبکههای اجتماعی با دنیای واقعی، در مقیاسها است، مثلا یک فرد در توییتر میتواند هزاران فالور داشته باشد. این محیطها، با پیچیدگی کمتر و مقیاس بزرگتر میتوانند چیزی را که “اثر بازداری زدایی آنلاین” نامیده میشود را ترغیب کند که میتواند افراد را به انجام اعمال ضد اجتماعیای ترغیب کند که در ملاقاتهای رو در رو احتمالا انجام نمیدهند. از این رو خشونت در شبکههای اجتماعی بیشتر از دنیای بیرون است که میتواند خطراتی به خصوص برای کودکان و نوجوانان به همراه داشته باشد.
اعتیاد به فضای مجازی
امروزه با گسترش روزافزون فضای مجازی، وابستگی به فضای مجازی، به خصوص در بین نوجوانان و جوانان در حال افزایش است. ۱.۲%-۴% از نوجوانان به اینترنت اعتیاد دارند و تا ۲۰ ساعت در روز آنلاین هستند و ۱۲.۷% نوجوانان شدیدا در معرض خطر وابستگی هستند. امروزه بسیاری از کودکان و نوجوانان با ابژههای مجازی، بیشتر از انسانهای واقعی وقت میگذرانند.
دنیای مجازی، طبق اندیشه های ژیژک، آنقدرها هم جدید نیست؛ در حقیقت ما همیشه در آن زندگی کردهایم اما بدون کمک تکنولوژی. اما حالا، با خلق فضای مجازی، تغییری اتفاق افتاده است. ژیژک از یک “انسداد فانتزی” سخن میگوید و معتقد است که مقادیر زیادی از فانتزی حاضر و آماده، شکافی را که باید برای فانتزیهای کاربر فضای مجازی باز باقی بماند را مسدود میکند.
در فضای مجازی، گذار بین دنیای خیال و واقعیت میتواند، مبهم شود. مثلا برخی از ادراکات در دنیای واقعی ممکن است بالافاصله به تصویرها، صداها یا موقعیتهایی در دنیای مجازی مرتبط شوند. در ضمن در دنیای مجازی، فضا و زمان دگرگون میشوند. اگر در بازی بمیرید، یک زندگی جدید را آغاز میکنید؛ اگر اشتباه کنید، میتوانید در زمان به عقب بروید و به نقطه ای بازگردید که همه چیز بهتر بوده است.
در بازیهای آنلاین، کل دنیا به صورت تمام و کمال بازتولید میشود. بازیکن نقش و مسیرش را از گزینههای پیشنهادی انتخاب میکند. با این انتخابها فرد موقعیتی را ایجاد میکند و این موقعیت را از طریق مکانیزم برونفکنی با ابژههایش پر میکند. ابژههای برونفکنی شده در ترکیب با شخصیتهای مجازی انتخاب شده توسط کاربر بازی تغییر میکنند و ابژههای جدیدی خلق میشوند که توسط مکانیزم درونفکنی، در ذهن فرد درونی میشوند.
در حقیقت، ابژههای موجود در دنیای مجازی (مثلا شخصیتهای بازیهای کامپیوتری)، میتوانند یک واکنش هیجانی را در فرد برانگیزند، و حسی از ارتباط در وی ایجاد کنند. این ابژههای مصنوعی، توسط فرد درونی میشوند و این سوال که آیا آنها واقعا میفهمند و احساس میکنند، سرکوب میشود و با احساس فزاینده دلبستگی جایگزین میشود. به طور خلاصه، ما ابژه هایی خلق میکنیم که آنها را به صورت یک دیگری تجربه میکنیم که نیاز تحولی ما به رابطه را برآورده میکنند. این ابژههای تخیلی میتوانند ارزش زیادی در ذهن فرد پیدا کنند. در حقیقت برای بسیاری از افراد، به خصوص کودکان و نوجوانان، ابژههای خیالی میتوانند برخی از جنبههای ابژههای اولیه را شبیه سازی کنند و حتی جای ابژههای اولیه را بگیرند.
پس شاید جای تعجب نداشته باشد که افرادی (به خصوص کودکان و نوجوانانی) که در دنیای واقعی، روابط به اندازه کافی ارضاء کنندهای ندارند، به دنیای خیال روی بیاورند، و از آنجا که ابژههای خیالی هر زمان که فرد اراده کند، بلافاصله در اختیار او هستند، فرد مجبور به تحمل اضطراب ناشی از جدایی آنها نیست. در ضمن، این ابژهها که کاملا تحت کنترل فرد هستند، حسی از ثبات به فرد میدهند که شاید در دنیای واقعی از آن محروم باشد. اما مشکل اصلی وقتی به وجود میآید که فرد از فضای مجازی خارج میشود و اضطراب ناشی از در دسترس نبودن ابژههایش دوباره به وی هجوم میآورد و فرد برای فرار از این اضطراب دوباره به فضای مجازی برمیگردد و هر بار بیشتر و بیشتر در آن غرق میشود. همچنین کودکان و نوجوانانی که ساعتهای زیادی را در فضای مجازی صرف میکنند، فرصت آموختن مهارتهای اجتماعی و انطباقی را هر چه بیشتر از دست میدهند. همه این موارد میتوانند در وابسته شدن فرد به فضای مجازی نقش داشته باشد.
منابع:
http://slasilitonga.coventry.domains/study-archive/selfie-as-a-social-mirror/
مصاحبه Renata Moura از شبکه BBC برزیل با Aaron Balick نویسنده کتاب: “The psychodynamics of social networking: connected-up instantaneous culture and the self”, 2014, Karnac.
Anja Weisel, Virtual Reality and Psyche. Some Psychoanalytical approaches to media addiction Journal of analytic Psychology, ۲۰۱۵, ۶۰, ۲, ۱۹۸-۲۱۹.