چهار جنبه مشترکا ماهیت تکنیکهای روانکاوی را مشخص میکنند: تفسیر[۱]، تحلیل انتقال[۲]، بیطرفی[۳] و تحلیل انتقال متقابل[۴].
تفسیر، یک ارتباط کلامی از طرف روانکاو برای مطرح کردن فرضیهای درباره تناقضهای ناخودآگاهی است که به نظر میرسد، در حال حاضر، در رابطه بیمار در مواجه درمانی به صورتی غالب نمایان شده است. عموما، فرآیند تفسیر با تفسیر یک دفاع یا یک رابطه دفاعی، آغاز میشود که به دنبال آن تفسیر بافت، یا روابط تکانشی علیه آنچه دفاعها را برانگیخته است و تحلیل انگیزه این فرآیند دفاعی مطرح میشود.
مداخله تفسیری میتواند، به صورت زیر، طبقه بندی شود: الف) شفاف سازی[۵]، که توسط آن روانکاو سعی میکند، روشن کند که چه اتفاقی به صورت آگاهانه در ذهن بیمار رخ میدهد؛ ب) مواجهه[۶]، که در آن روانکاو جنبه های غیر کلامی رفتار بیمار را با تدبیر به سطح آگاهی میآورد؛ ج) تفسیر کامل[۷]، روانکاو، فرضیهای درباره معنی ناخودآگاهی میدهد که تمام جنبههای ارتباط بیماری را به یکدیگر مرتبط میکند.
این فرضیه فشرده، تفسیری است “در اینجا و اکنون”، که به دنبالش یک تفسیر “در آنجا و آنگاه” میآید و یا آن را کامل میکند، این از جنبههای پیدایشی تفسیر است که به گذشته ارجاع میدهد و جنبههای ناخودآگاه زمان حال را به جنبههای ناخودآگاه زمان گذشته متصل میکند.
انتقال میتواند به صورت تکرار ناخودآگاه در اینجا و اکنون تناقضهای آسیبزا در گذشته تعریف شود و تحلیل انتقال، منبع اصلی تغییرات خاصی است که توسط درمان تحلیلی به وقوع میپیوندد.
مفهوم کلاسیک تحلیل انتقال، به طور چشمگیری توسط مفهوم تحلیل “انتقال کامل[۸]” که توسط رویکرد کلاینی مطرح شده، بسط داده شده است. این شامل تحلیل نظامدار مفاهیم انتقال، از کل نمودهای کلامی و غیر کلامی بیمار، در ساعتهای درمان و همچنین تلاشهای ارتباطی مستقیم و ضمنی بیمار برای تاثیر گذاشتن بر روانکاو در جهت خاصی، و جستجوی مداوم مفاهیم انتقال از زندگی خارجی بیمار که (هر لحظه) با خود به جلسه درمان میآورد، میباشد.
بررسی منظم کارکرد کلی بیمار، در لحظه فعال شدن انتقال غالب به پیامدهای ضمنی مهمی از تفسیر انتقال، یعنی تحلیل منش اشاره دارد. الگوهای شخصیت دفاعی، گرایش به تبدیل شدن به مقاومتهای انتقالی غالب دارند و خودشان را معطوف به تحلیل نظامدار میکنند که منجر به تغییرات شخصیتی میشود. این تاثیر چشمگیر درمان تحلیلی است، که در کمال تعجب در منابع، بسیار کم بر آن تاکید شده است.
بی طرفی به عنوان یک تکنیک در روانکاوی، غالبا به اشتباه به عنوان توصیهای به روانکاوان برای فاصله گرفتن از بیمار و مشارکت نکردن تعبیر میشود، “آینهای به بازنمودهای بیمار”. در اصل، بیطرف بودن صرفا به جانبداری نکردن روانکاو، از تناقضهای درونی فعال شده بیمار اشاره دارد، همانطور که فروید میگوید، حفظ فاصله برابر، از اید، ایگو و سوپرایگوی بیمار و از واقعیت بیرونی وی. علاوه بر این، بیطرفی، بر عدم تلاش روانکاو برای تحت تاثیر قرار دادن بیمار با نظامهای ارزشی خود دلالت دارد. استعاره اولیه فروید از روانکاو به عنوان “آینه”، واضحا توسط خودش مورد سوال قرار گرفته است، و وی علیه نگاه بیطرفی تحلیلی، به عنوان “بیتفاوتی همراه با نارضایتی” اعتراض کرد.
همچنین بیطرفی، مفهوم خویشتنداری را نیز میرساند، که بدین معنی است که رابطه تحلیلی نباید برای ارضای تکانههای وابسته به لیبیدو یا پرخاشگرانه بیمار یا درمانگر استفاده شود. بالعکس، بیطرفی، به مفهوم “ناشناس ماندن” نیست. ناشناس ماندن رویداد قابل بحثی در تفکر تحلیلی، در دهه ۱۹۵۰ است که به عقیده من، مخصوصا به فشارهای مراجع قدرت در آموزش روانکاوی و آرمانی سازی روانکاوان (که نباید هیچ ویژگی انسانی شخصی معمول نسبت به بیماران نشان دهند) مربوط میشود . این آرمانی سازی روانکاوان در سالهای اخیر، مخصوصا توسط مکتب رابطهای[۹]، به شدت مورد انتقاد قرار گرفته است.
بی طرفی حرفهای به مفهوم یک رویکرد طبیعی و صادقانه نسبت به بیمار، در چهارچوب رفتارهای مناسب اجتماعی است، که قسمتی از آن اجتناب روانکاو از ارجاع یا تمرکز روی علایق و مسائل زندگی خودش میباشد. روانکاو نمیتواند از اینکه خصوصیات شخصی در موقعیت درمانی ظاهر میشوند و به منبعی برای واکنشهای انتقالی تبدیل میشوند، جلوگیری کند. واکنش واقع گرایانه بیمار به جنبه های واقع گرایانه رفتار روانکاو نباید به عنوان واکنش انتقالی در نظر گرفته شوند: همه چیز انتقال نیست! بلکه باید مفهوم انتقال را به عنوان واکنش نامناسب به واقعیت نشان داده شده توسط درمانگر که بازتاب فعال شدن تناقضهای ناخودآگاه بیمار است را حفظ کرد و باید انتقال را از بقیه واکنشهای واقع گرایانه بیمار به جنبههای طبیعی و همچنین وابسته به شیوه موقعیت درمانی متمایز کرد.
انتقال متقابل، مجموع واکنشهای هیجانی لحظه به لحظه روانکاو به بیمار و به اطلاعات خاصی که بیمار ارائه میکند، است. از دیدگاه معاصر، انتقال متقابل، ساختار پیچیدهای است که همزمان توسط واکنش روانکاو به انتقال بیمار، به واقعیت زندگی بیمار، به واقعیت زندگی روانکاو، و به حالات فعال شده وابسته به انتقال در روانکاو به عنوان واکنش به بیمار و مسائل وی تعیین میشود.
تحت شرایط معمول، انتقال متقابل اغلب توسط فراز و نشیبهای انتقال مشخص میشود و همچنین واکنشهای هیجانی روانکاو نیز ممکن است در هر جلسه به صورت قابل ملاحظهای نوسان کند. بر خلاف نوسانهای حاد انتقال متقابل، تحریفات مزمن در نگرش درونی روانکاو به بیمار، معمولا نشان دهنده مشکلات قابل ملاحظهای در درک روانکاو از انتقال است. آنها اغلب به بنبستی در موقعیت تحلیلی اشاره دارند که احتمالا روانکاو نیاز دارد تا خارج از زمانهای جلسات درمان با بیمار، و از طریق خودکاوی یا مشاوره آن را حل کند. دشواریهای منشی جدی در روانکاو در چنین تحریفاتی در انتقال متقابل مشارکت دارد، اما اغلب به دشواریهای محدودتری در درک و تفسیرهای وی و به رخدادهای خاصی در انتقال مربوط هستند.
تاب آوردن کامل واکنشهای انتقال متقابل، از جمله فانتزیهای بازگشتی مربوط به روابط خاصی با بیمار، میتواند کنکاش درونی روانکاو در رابطه با موقعیت انتقالی حاضر را به دنبال داشته باشد و بنابراین مسیر را برای تحلیل انتقال آماده کند.
این طرح کلیای است از جنبه های اساسیای که به عقیده من اصولا تکنیک های روانکاوی را تعریف میکنند و ممکن است در تحلیل رویدادهای مختلفی در موقعیت روانکاوی از جمله تحلیل رویاها، منش، کنش نمایی[۱۰]، و اجبار تکرار[۱۱] به کار رود که همه اینها در نهایت به تحلیل انتقال منجر میشوند.
اتو کرنبرگ
منبع:
The four basic components of psychoanalytic technique and derived psychoanalytic psychotherapies
World Psychiatry. 2016 Oct, 15(3): 287-288
پیوست:
[۱] . Interpretation
[۲] . Transference analysis
[۳] . Technical neutrality
[۴] . Countertransference analysis
[۵] . Clarification
[۶] . Confrontation
[۷] . interpretation proper
[۸] . Total transference
[۹] . Relational School
[۱۰] . act out
[۱۱] . Repetition Compulsion