از زمانی که ویرایش سوم راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی(DSM-III)، اختلال شخصیت خودشیفته را به ‏عنوان موجودیتی مجزا به رسمیت شناخت، تلاش ‏هایی جهت بهبود تصویر پدیدارشناختی آن صورت گرفته است. از جنبه ‏های مهم این تلاش ‏ها (اختر، ۱۹۸۹؛ اختر و تامسون، ۱۹۸۲؛ کوپر ۱۹۸۹الف؛ هوروویتز، ۱۹۸۹؛ کرنبرگ، ۱۹۸۹؛ رونینگشتام، ۱۹۸۸؛رونینگشتامو گاندرسون، ۱۹۸۹) اشاره به این موضوع بوده که تظاهرات منشی این اختلال – خود‏بزرگ‏بینی، نمایش‏گری، رشک‏ ورزی، جاه ‏طلبی – گاهی در زیر نمای ظاهری فروتنی و کم‏رویی پنهان هستند. بااین‏حال، هنوز توصیف بالینی دقیقی از این زیرنوع اختلال شخصیت خودشیفته و تمایزهای آن با نوع خودنمایانۀ معمول، ارائه نشده است.

در این مقاله تلاش خواهم کرد تا نیمرخ چنین”خودشیفتۀ کمرویی” را ترسیم کنم. این کار را با آمیختن بینش ‏های گردآوری‏ شده از (۱) بازبینی اطلاعات مرتبط در دو مرور پیشین خود از پیشینه موجود در زمینۀ شخصیت خودشیفته (اختر، ۱۹۸۹؛ اختر و تامسون، ۱۹۸۲)؛ (۲) مقالات مرتبط دیگران از زمان آخرین بررسی‏ ام از این مبحث؛ و (۳) تجارب شخصی ‏ام در درمان بیماران خوشیفته، انجام خواهد داد. همچنین شباهت‏ ها و تفاوت‏ های شخصیت خوشیفتۀ کمرو با شخصیت خوشیفتۀ معمول و برخی اختلالات شخصیت دیگر را روشن خواهم ساخت. سرانجام با اظهارنظر دربارۀ تلویحات مطرح در به رسمیت شناختن این نشانگان نتیجه ‏گیری خواهم نمود.

بررسی پیشینه

فروید اصطلاح خودشیفتگی[۱] را به ادبیات روان‏پزشکی معرفی(فروید، ۱۹۰۵د)، و نقش آن را در انتخاب ابژه و شکل ‏گیری ایگوی آرمانی ترسیم نمود (فروید، ۱۹۱۴ج). او بعدها “تیپ منشی خوشیفته” (فروید، ۱۹۳۱الف) را توصیف و به ویژگی ‏های تحسین‏ برانگیز، پرمدعا، و قدرت طلب آن اشاره کرد. بااین‏حال، شرح پیش‏گامانۀ فروید سرنخ‏ های اندکی نسبت به وجود نوع کم‏رو یا پنهان شخصیت خودشیفته در اختیار گذاشت.

چنین اشاره ‏ای نخستین بار در یکی از مقالات جونز (۱۹۶۴) دیده شد، که ۱۸ سال پس از شرح فروید از منش خودشیفته در سال ۱۹۳۱ نوشته شده بود. بااین‏که خبری از اصطلاح شخصیت خوشیفته در مقالۀ جونز نبود، اما “عقدۀ خدای[۲]” توصیف ‏شده در آن، احتمالاً اولین شرح صورت ‏گرفته از این شخصیت بود. جونز به‏ نحوی گویا خود‏بزرگ‏بینی، نیاز اغراق‏ شده به تحسین، جستجوی شکوه، و عشق به زبان در یک فرد خوشیفته‏ را توصیف کرد. مهم‏تر از آن، جونز اشاره کرد که خود‏بزرگ‏بینی خوشیفته اغلب توسط “مجموعۀ فوق ‏العاده نیرومندی” از گرایش ‏های مخالف پوشیده می‏ شود. بارزترین آن‏ها احساس حقارت نامتناسب، مدارای اجتماعی، و وانمود به بی ‏ارزش بودن پول در زندگی بودند. برخلاف نوع خودنما، و آشکارا حریص و پرمدعای شخصیت خودشیفته، چنین شخصیت‏ هایی:

با میل به کناره‏ جویی، دسترسی‏ ناپذیری، و رمزآلودگی، و نیز اغلب با فروتنی و افتادگی مشخص می‏ شوند. آن‏ها در خانۀ خود، در خلوت و انزوا راحت‏ تر هستند، و دلشان می ‏خواهد فاصله بگیرند. آن‏ها خود و نظراتشان را در هاله‏ ای از ابهامات محصور می‏ سازند، صرفاً نفوذ غیرمستقیمی بر امور بیرونی اعمال می‏ کنند، هرگز به فعالیت مشترکی نمی‏ پیوندند، و درمجموع غیراجتماعی هستند. آن‏ها علاقۀ شدیدی به روان‏شناسی نشان‏ می‏ دهند… خیال‏پردازی‏ های قدرت، به‏ خصوص ایدۀ تصاحب ثروتِ فراوان در میان آن‏ها رایج است. آن‏ها خود را همه‏ چیزدان می‏ پندارند، و اغلب هرگونه دانش جدید را رد می‏ کنند (صفحۀ ۲۶۲).

متعقاب جونز، رایش (۱۹۳۳) نیز خاطر نشان کرد که شخصیت‏ های خودشیفته یا به شهرت و قدرت اجتماعی دست می‏ یابند، یا به سمت رویاپردازی و اعتیاد گرایش پیدا می‏ کنند. تمایز بعدتر تارتاکوف (۱۹۶۶) میان خیال‏پردازی فعال “شخص قدرتمند” (که مقدر شده کارهای بزرگی انجام دهد)، و خیال‏پردازی منفعل “شخص خاص” (برگزیده به‏ موجب یگانگی ذاتی برای رسیدن به ثروت بادآورده) نیز به دو نوع سازمان خودشیفته اشاره داشت. باخ (۱۹۷۷ب) به‏ طور مستقیم ‏تری به این مسئله پرداخته است. او بیان داشت که خود چندبخشی بیماران خودشیفته، بخش پنهانی دارد که “مکمل آینه‏ ای[۳]” ایراد‏های خود آگاه آن‏هاست. باخ این را به پدیدۀ اکنون به‏ خوبی شناخته‏ شدۀ ترس پنهان فردِ خود‏بزرگ‏بین از بزدلی‏ خویش اضافه کرد، که افرادی که در ظاهر احساس ضعف و ناتوانی می‏ کنند، اغلب تصویرِ خودِ جداشدۀ شدیداً قدرتمندی دارند.

نوشته ‏های گستردۀ کرنبرگ دربارۀ خودشیفتگی (۱۹۷۰؛ ۱۹۷۵؛ ۱۹۸۰؛ ۱۹۸۴؛ ۱۹۸۹) بیشتر به نوع آشکارتر شخصیت خودشیفته پرداخته ‏اند. بااین‏حال، او نیز بیان کرده که “برخی بیماران خودشیفته احساسات آگاه و نیرومند ناامنی و حقارت نشان می‏دهند” (کرنبرگ، ۱۹۷۵، صفحۀ ۲۲۹). خیال‏پردازی های ناآگاه خودبزرگ‏بینی و همه ‏توانی این دسته، صرفاً پس از برقراری تماس مداوم با آن‏ها پدیدار می‏ شوند. برخلاف خودشیفته‏ های معمول که اغلب به‏ لحاظ جنسی بی ‏بندوبار هستند، این افراد خودداری زیادی در زندگی شهوانی خود نشان می ‏دهند. بااین‏وجود، با شروع میان‏سالی و نشانه‏ های تهدیدآمیز آن دربارۀ محدودیت‏ های زندگی، معمولاً جای این دو نوع شخصیت‏ خودشیفته با یکدیگر عوض می‏شود. طبق کرنبرگ (۱۹۸۰):

منش خودشیفتۀ به‏ لحاظ جنسی بازداری‏ شده ‏تر در اوایل بزرگسالی، اکنون مسیر بی ‏بند و باری و انحرافات جنسی مختلف را پیش می ‏گیرد، که دیگر بیماران خودشیفته پیش از این به دلیل تجارب انباشتۀ نارضایتی از کام‏یابی خودشیفتۀ اندک در تماس‏های جنسی، در میان‏سالی آن را رها کرده ‏اند (صفحۀ ۱۴۵).

کوهات (۱۹۷۱؛ ۱۹۷۷) نیز به نوع کم‏رنگ ‏و لعاب‏ تر و به‏ لحاظ اجتماعی مردد شخصیت خودشیفته اشاره کرده است. “دونیم‏سازی افقی” در روان این افراد، خودبزرگ‏بینی آن‏ها را واپس‏ رانده، و درنتیجه، ایگوی واقعی‏شان از اطمینان به نفس خالی می ‏شود. آن‏ها علائم نقص خودشیفتگی ازجمله عزت نفس پایین، کاهش رغبت ‏ به کار، و فقدان ابتکار عمل را آشکار می‏ کنند. آن‏ها همچنین اشتغال‏ های ذهنی خودبیمارانگارانه و میل باطنی آشکاری به تجربۀ شرم نشان می‏ دهند. آن‏ها ناراحتی شدیدی نسبت به نیاز درونی ‏شان به نمایش دادن خود احساس می‏ کنند و اغلب از صحنه ‏هراسی شدید رنج می‏ برند (کوهات و وُلف، ۱۹۷۸). تعجبی ندارد که این افراد فاصلۀ خود را از دیگر افرادی حفظ ‏کنند که از آن‏ها درخواست نوازش خودشیفته دارند، ولی از افشای چنین نیازهایی به طرز دردناکی خجالت‏ زده می‏ شوند. همراه با این علائم متداول نقصان خودشیفته، طغیان‏ های متناوب تهییج‏ های شبه‏ مانیک مضطربانه وجود دارند که خودبزرگ‏بینی واپس ‏راندۀ شان را تخلیه می‏ کند.  

وجود پرتنش و متعارض این بیماران خودشیفته‏، توجه کوپر (۱۹۸۱الف، ۱۹۸۴الف، ۱۹۸۹الف) را نیز به خود جلب کرده است. او عنوان می‏ کند تظاهرات ظاهری شخصیت خودشیفته می‏ تواند فریبندگی، جاه ‏طلبی، و موفقیت باشد، یا افسردگی، فراخوانی تحقیر، و احساسات شکست را شامل شود. کوپر تأکید می ‏کند که گرایش‏ های خودشیفتگی و خودآزاری [۴] در بسیاری از مواقع هم‏ بود هستند. درواقع، گرایش‏ های خودشیفته می ‏توانند به ابزاری ناآگاه برای دستیابی به سرخوردگی ‏های خودآزارانه، و آسیب ‏های خودآزارانه به مهر تأییدی بر خیال‏پردازی‏ های تحریف‏ شدۀ خودشیفته‏ تبدیل شوند. به ‏طور دقیق‏ تر، کوپر و رونینگشتام (۱۹۹۲) بیماران خودشیفته ‏ای را توصیف می‏ کنند که تظاهر آشکارشان تصویر آیینه ‏ای توصیف معمول است، و “بیش از آن بازداری‏ شده هستند که خیال‏پردازی‏ هایشان را در معرض دید عموم قرار دهند” (صفحۀ ۹۴).

در دو مرور پیشین خود از پیشینه موجود در زمینۀ شخصیت خودشیفته (اختر، ۱۹۸۹؛ اختر و تامسون، ۱۹۸۲)، تظاهرات این اختلال به دو طبقۀ آشکار و پنهان تقسیم شده بود. این نام‏گذاری‏ ها لزوماً به معنای وقوع آگاه یا ناآگاه آن‎ها نیست؛ اگرچه چنین توزیع توپوگرافیکی قطعاً می‏ تواند مطرح باشد. ویژگی ‏های نوع آشکار شامل خودبزرگ‏بینی، معاشرت‏ های اجباری، جاه‏ طلبی شدید، اخلاقیات غیرمنصفانه، تمایلات جنسی بازداری ‏نشده، فروتنی کاریکاتوری، و گفتار تأثیرگذار و ماهرانه می‏ شد. ویژگی‏ های نوع پنهان شامل خودتردیدی‏ های وسواسی، رشک، ملال مزمن، سبک زندگی ماتریالیستی، ناتوانی در عاشق ماندن، و بی ‏اعتنایی به جزئیات می ‏شد. باوجودی‏که مشاهده شده بود برخی بیماران خودشیفته در ابتدا ویژگی‏ های معمولاً پنهان را نشان داده و ویژگی‏ های آشکار در چند جلسۀ اول پنهان می ‏مانند، ولی آشکارا به وجود دو زیرنوع شخصیت خودشیفته اشاره ‏ای نشده بود. از این‏ رو، بررسی حاضر در ادامۀ کارهای پیشین من در این حوزه است.

گابارد (۱۹۸۹ب) نیز همسو با همین خط فکری دریافت که ملاک ‏های تشخیصی “رسمی” شخصیت خودشیفته، تنها افراد خودبین و خودستایی را توصیف می‏ کنند که مدام در پی جلب توجه هستند؛ و از شناسایی “خودشیفته‏ های کم‏رو با شکل کم‏ سرو صدای خودبزرگ‏بینی بازمی‏ مانند که حساسیت شدیدشان به تحقیر، منجر به اجتناب جدی آن‏ها از قرار گرفتن در کانون توجه می‏ شود” (صفحۀ ۵۲۷). گابارد این دو زیرنوع را تحت عنوان شخصیت‏ های خودشیفتۀ بی‏ اعتنا و گوش‏بزنگ نام‏گذاری کرده است. اولی با توجه ‏طلبی دائمی، فقدان همدلی با دیگران، و خودبینی توصیف می شد. دومی با بیش‏ حساسی نسبت به واکنش های دیگران و گرایش به خودناچیزشماری مشخص می‏ شود که آرزوی نهان نمایش خویش به شیوه‏ ای خودبزرگ‏بینانه را پنهان می‏ سازد (صفحۀ ۵۲۹).

مسترسون (۱۹۹۳) نیز تقریباً زیرنوع ‏های مشابهی از شخصیت خودشیفته را ترسیم نموده است. نوع نمایشگر او افرادی را شامل می‏ شود که خودبزرگ‏بینی خود را به رخ دیگران مهم شان می‏ کشانند، و نوع مخفی او دربرگیرندۀ افرادی است که تسلیم دیگران آرمانی‏ شده هستند و خیال‏پردازی‏ های خودبزرگ‏بینانۀ خود را از طریق چنین ارتباطی به ‏طور نیابتی محقق می‏ سازند.

بااین‏که (DSM-IV (۱۹۹۴ اشاره ‏ای به چنین زیرنوع‏ هایی نمی ‏کند، ولی به این اشاره می‏ کند که برخی بیماران خودشیفته “حقارتی را به نمایش می‏ گذارند که خودبزرگ‏بینی‏‏ شان را پنهان و از آن محافظت می‏ کند” (صفحۀ ۶۵۹). آن‏ها ممکن است به سوی کارکرد‏های اجتماعی سطح پایین بروند تا از خطر شکست در موقعیت‏ های رقابتی اجتناب کنند. ترکیب این عقب ‏نشینی اجتماعی و حقارت دفاعی در تضاد آشکار با تصویر معمولاً پرمدعا، توجه‏ طلب، و محق افراد خوشیفته قرار دارد.

سرانجام، هانت (۱۹۹۵) خودشیفتۀ خودنامطمئنی[۵] را توصیف می‏ کند که خودبزرگ‏بینی ‏اش پنهان است و احساس شرم شدیدی را از فاش شدن آن احساس می‏ کند. تقلا‏های همه‏ توان این افراد خودهمخوان نیست و ادعا می‏ کنند که طرفدار برابری انسان‏ها هستند. برخلاف خودشیفتۀ آشکار که دائماً از کوره درمی‏ رود، خودشیفتۀ خودنامطمئن مغرورانه به شکست‏ های معمول بی‏ اعتنایی می‏ کند. آن‏ها نامتأثر از مشقت‏ های لحظۀ حال، در آینده سیر می‏ کنند؛ پیوسته بر امیدی واهی تکیه کرده (اختر، ۱۹۹۶؛ مِهلر و آرجنتیری، ۱۹۸۹)، و بدون تلاشی در جهت دستیابی (به خواسته ها)، به‏ انتظار رویدادی می‏ نشینند که همه چیز را دگرگون کند:

اضطراب اختگی در مردان، و ترس از فقدان، یا ازدست ‏دادن عشق در زنان برجسته است. دست‏کم در مردان، در هر دو زیرنوع، احساس رابطۀ خاص با مادر بر پایۀ بت شدن توسط او مطرح است. خودشیفتۀ آشکار احساس می ‏کند که تعارض ادیپال را برده است. خودشیفتۀ خودنامطمئن نیز ممکن است چنین احساسی داشته باشد، اما این فقط ترس از پدر حسود و هنوز خطرناک را در او بیشتر می‏ کند (صفحۀ ۱۲۶۰).

طرح این تعارضات “سطح بالا” (کرنبرگ، ۱۹۷۵)، که اغلب در توصیف شخصیت خودشیفته مغفول باقی می‏ مانند، مشخصۀ اصلی توصیف هانت بود. بااین‏حال، او تلاش کمی در جهت مرتبط ساختن نیمرخ خودشیفتۀ خودنامطمئن با پیشینۀ پراکندۀ موجود در این زمینه، و افتراق این نشانگان از اختلالات شخصیت‏ وسواسی و اسکیزوئیدی کرد که به لحاظ پدیدارشناختی مشابه آن بودند. این کاستی‏ ها در مقالۀ حاضر جبران شده ‏اند.

نیمرخ بالینی

از درآمیختن پیشینۀ موجود با مشاهداتی که  در کار روان‏درمانی و روانکاوی داشته ‏ام (اختر، ۱۹۹۱؛ ۱۹۹۲؛ ۱۹۹۴؛ ۱۹۹۶؛ ۱۹۹۹) نیمرخ ترکیبی خودشیفتۀ کم‏رو به‏ دست آمد.

خودشیفتۀ کم‏رو نیز همچون خودشیفتۀ متداول جاه‏ طلب، درجستجوی همه‏ توانی، درگیر خیال‏پردازی‏ های عظمت و شهرت، فاقد همدلی با دیگران، و دچار نقص در ظرفیت برقراری روابط ابژۀ عمیق است. او آرزومند پذیرش همۀ آدم‏ها، تحسین دیگران، و شناخته شدن گسترده است. خودشیفتۀ کم‏رو نیز همچون همتای شناخته ‏شده ‏ترش بر این باور است که بی‏ همتاست و تنها توسط دیگر افراد خاص و والا مقام قابل درک است. بااین‏حال خودشیفتۀ کم‏رو برخلاف خودشیفتۀ معمول، باورها و بلندپروازی‏ های خودبزرگ‏بینی خویش را به ‏شدت مخفی می‏ سازد. او خجالتی، و به موفقیت اجتماعی بی‏ علاقه به نظر می ‏رسد. درواقع، او ممکن است کسب پول و مادیات را به دیدۀ حقارت نگاه کند.

خودشیفتۀ کم‏رو وجدان سخت‏گیرتری از خودشیفتۀ معمول دارد. او معیارهای اخلاقی سطح بالایی دارد و نسبت به لغزش‏ های اخلاقی کمتر آسیب ‏پذیر است. او بیش از همشیر پدیدارشناختی خودنمای خویش، افسوس زجرآور و تاریکی بر تخطی‏ های ادیپال و نیز ناتوانی در همدلی با دیگران می‏ خورد. با‏این‏که او قادر به دلواپسی حقیقی نسبت به دیگران نیست، همیشه برایشان مفید فایده است. برخلاف خودشیفتۀ معمول که پس از استفاده از دیگران در جهت اهدافش آن‏ها را دور می ‏اندازد، خودشیفتۀ کم‏رو قادر به احساس قدردانی و جبران کردن برای دیگران است. وجدان سخت‏گیر مسئول این مشخصه، خودبزرگ‏بینی و جاه‏ طلبی وی را نیز پنهان می‏ سازد. برخلاف خودشیفتۀ معمول که در مواجهه با عیب ‏های خویش احساس حقارت می ‏کند، خودشیفتۀ کم‏رو از آشکار شدن جاه ‏طلبی و خودبزرگ‏بینی خود شرمگین می‏ شود. درواقع، او جاه‏ طلبی خویش را با ایفای “نقش زیردست” در ارتباط با کسی که خود مخفیانه موفقیت وی را مهندسی کرده است، به‏ طور نیابتی محقق می ‏سازد.

خودشیفتۀ کم‏رو که لجام محکمی بر آرزوی مورد توجه قرار گرفتن خویش بسته است، نسبت به عکس گرفتن به ‏طور خاصی احساس معذب بودن می ‏کند؛ توجه دوربین عکاسی ناگهان ایگوی او را غرق در نمایش‏گری بدوی کرده و موجب اضطراب شدیدی در وی می‏ شود. او باوجود اشتیاق به شناخته شدن، تنها ماندن در جمع ‏های اجتماعی را ترجیح می ‏دهد. بااین‏حال این کم ‏حرفی خاصیت دیگری هم برای خودشیفتۀ کم‏رو دارد. با این کار، ضعف او در برقراری روابط عمیق به ‏راحتی بر دیگران آشکار نمی ‏شود. مشکلات زندگی جنسی و زناشویی او که تا حد زیادی نتیجۀ درخودفرورفتگی مزمن و نیز تخطی ‏های مخفیانه و به‏ زحمت مبدّل‏ شدۀ سدّ زِنای با محارم است، نیز مدت‏ ها بدون جلب توجه ادامه می ‏یابد.

به ‏لحاظ شناختی، خودشیفتۀ معمول به‏ طرز تأثیرگذاری دانا، بااراده، و خودرأی تصور می‏ شود. خودشیفتۀ کم‏رو درمقابل، خیال‏باف، فراموش‏کار، کمی حواس‏پرت، و ناتوان در پیش‏برد یک گفتگوی عقلانی مستمر با فردی دیگر به‏ نظر می ‏رسد. بااین‏حال، خودشیفتۀ کم‏رو در حلقۀ همراهان نزدیک که دسترسی‏ پذیری تحسین التیام ‏بخش تضمین‏ شده است، می‏ تواند درونیاتش را بیرون بریزد و به خودِ راویِ سرکوب‎شده‏ اش اجازۀ ظهور دهد. درواقع، خودشیفتۀ کم‏رو بیش از همتای بی ‏مهابایش نسبت به این نوع وابستگی‏ آسیب ‏پذیر است. تناقض ظاهری میان کم ‏حرفی فراگیر از یک سو، و پرحرفی  با معدود افرادی گزینش‏ شده از سوی دیگر، به سبب مکانیزم زیربنایی دونیم‏سازی است که دو جنبۀ شخصیت آن‏ها را از یکدیگر جدا نگه می ‏دارد.

تشخیص افتراقی

لازم است این شکل به‏ خصوص از اختلال شخصیت خودشیفتۀ توصیف ‏شده از اختلالات شخصیت‏ وسواسی و اسکیزوئید افتراق داده شود. هر دو شخصیت وسواسی و خودشیفته خودآرمانی سطح بالا، کمال‏گرایی، و نیاز شدید به کنترل نشان می ‏دهند (اختر ۱۹۸۹؛ اختر و تامسون، ۱۹۸۲؛ کرنبرگ، ۱۹۷۵). خودشیفتۀ کم‏رو مثل وسواسی‏ ها، فروتن، محتاط، به ‏لحاظ هیجانی بازداری‏ شده، و به ‏لحاظ اجتماعی کم‏ حرف است. بااین‏حال، این افراد برخلاف وسواسی‏ ها، خودبزرگ‏بینی پنهان، همدلی محدود با دیگران، سبک زندگی بی‏ فایده، بی ‏اهمیت شمردن جزئیات، و آسیب‏ پذیری نسبت به خیال‏پردازی نشان می ‏دهند.

افراد خودشیفته و اسکیزوئید هر دو اندیشه ‏ها را بر افراد ترجیح می ‏دهند و ریشه مندی محکمی در وجود بدنی خویش ندارند (اختر، ۱۹۸۹؛ باخ، ۱۹۷۷ب؛ کرنبرگ، ۱۹۷۵). خودشیفتۀ کم‏رو همچون فرد اسکیزوئید، درخودفرورفته، خجالتی، به‏ لحاظ اجتماعی مردد، و فاقد خودانگیختگی هستند و با نقشه‏ های محرمانه و پنهانی پیش می‏ روند. بااین‏حال، خودشیفتۀ کم‏رو برخلاف فرد اسکیزوئید، جاه‏ طلب و در نهان خوش‏بین است، و تحت فشار خودبزرگ‏بینی پنهانش افزایش می‏ یابد، نه این‏که به حالات بی ‏ابژۀ پوچی روانی پس‏روی کند. خودشیفتۀ کم‏رو در مواجهه با دلسردی از دیگران و/یا آسیب به عزت‏ نفس “خیال‏پردازی‏ های گذاری[۶]” (وُلکان، ۱۹۷۳) پناه می ‏برد، که داستان ‏های خیالی و بیشتر پیش‏ پاافتادۀ شکوه شخصی را شامل می‏ شود که با هدف خودالتیام‏ بخشی به‏ لحاظ روانی فراخوانی می‏ شوند. افراد اسکیزوئید معمولاً فاقد توانایی التیام خویش تحت چنین شرایطی هستند.

نقطه ‏نظرات

درحالی‏که مطالب پیش‏گفته وجود نشانگان خودشیفتۀ کم‏رو را ثابت می‏ کند، به نظر می ‏رسد چیز زیادی دربارۀ شیوع واقعی آن نمی ‏دانیم. استفاده از ضمایر مردانه در سرتاسر این مقاله، صرفاً به دلیل سهولت نگارشی بوده و به این  معنا نیست که تمامی خودشیفته ‏های کم‏رو مرد هستند. من در بیماران مرد و زن با این نشانگان مواجه شده ‏ام؛ هانت (۱۹۹۵) نیز به چنین بیمارانی از هر دو جنس اشاره کرده است. اگرچه این نشانگان در بافتی از تماس درمانی نیرومند راحت‏ تر تشخیص داده می‏ شود، بااین‏حال این تشخیص به افرادی که تحت چنین درمانی قرار می‏ گیرند، محدود نمی ‏شود. خودشیفته‏ های کم‏رو ممکن است با شکایت‏ های افسرده‏ خویی، بازداری‏ های نامعلوم، و خودبیمارانگاری سراغ روان‏پزشکان برود، و گاهی ممکن است توسط همسران درماندۀ‏شان کانون توجه بالینی قرار گیرند. جنبۀ دیگر همه‏ گیری‏شناسی این نشانگان وابسته به فرهنگ است. از آنجایی‏که الگوهای تربیتی کودکان نقشی حیاتی در ابراز یا سرکوب جاه ‏طلبی افراد دارد، ممکن است فرهنگ‏ هایی که تأکید زیادی بر فروتنی دارند، با شیوع بیشتری در نوع نوع کم‏روی شخصیت خودشیفته نسبت به نوع خودستای آن همراه باشند. مشاهدات پیشین من در این زمینه که ریاضت ‏طلبی خودشیفته (اختر، ۱۹۹۲، صفحۀ ۶۳) ممکن است تظاهر شایع‏تری از شخصیت خودشیفته در فرهنگ‏های شرقی باشد، مطابق با این بافتار است. 

ترسیم نشانگان خودشیفتۀ کم‏رو تأکیدی بر محوریت مکانیزم‏ های دونیم‏سازی در شخصیت ‏های خودشیفته (اختر و تامسون، ۱۹۸۲؛ باخ، ۱۹۷۷ب؛ کوپر، ۱۹۸۹الف؛ کوپر و رونینگشتام، ۱۹۹۲؛ کرنبرگ، ۱۹۷۰؛ ۱۹۷۵؛ وُلکان، ۱۹۸۲) و نشان‏دهندۀ خود مجزاشدۀ آن‏هاست. همچنین ما را متوجه این موضوع می‏ سازد که ملاک‏ های تشخیصی منحصراً وابسته به نشانه‏ های آشکار، از تشخیص خودبزرگ‏بینی خودشیفت ه‏ای‏ که صرفاً دفاع ‏های علیه آن به‏ لحاظ بالینی آشکارند، بازمی‏ مانند. برعکس، توصیف ارائه‏ شده از خودشیفتۀ کم‏رو در اینجا، هم براساس نشانه ‏‏های آشکار، و هم بر پایۀ سازه‏ های عمیق‏تر و زیرین است. با این چشم‏ اندازه گسترده، پدیده‏ های روانی متعدد و حتی متضاد در نیمرخ بالینی ‏ای جای می ‏گیرند که نسبت به درک حاصل از چک‏ لیست‏ های رفتاری به ماهیت پیچیدۀ انسان نزدیک‏تر است؛ تنها با چنین دیدگاهی است که می‏ توان بروز گاه‏ گدار پوشش هیستریک بر هستۀ اسکیزوئید (فربرن، ۱۹۵۲ب)، و هم‏بودی دروغ‏گویی مصلحتی (توباک، ۱۹۸۹) با اعتقاد به اخلاقی بودن خویش در افراد پارانوئید را درک کرد. این نه ‏تنها شالوده‏ های نظری استوار‏تری از پدیدارشناسی این اختلال ارائه می ‏دهد، بلکه بالینگر را نیز هم برای ایفای نقش “مکمل آینه ‏ای” خود که باخ به آن اشاره کرد، آماده می‏ سازد. آگاهی درمانگر از خود دراصل دوبخشی این افراد، بررسی بیشتر را ترغیب و از تشخیص اشتباه جلوگیری می‏ کند.

بالینگر از این آگاهی نیز بهره ‏مند خواهد شد که ضعف روان‏شناختی، خودبیمارانگاری، مدارای بی ‏مورد، انتظار دائمی برای پیش‏ آمدهای جادویی (اختر، ۱۹۹۶؛ آنجل، ۱۹۳۴؛ مِهلر و آرجنتیری، ۱۹۸۹؛ پوتامیانو، ۱۹۹۲)، و حقارت اغراق‏ شده، اغلب خودبزرگ‏بینی، همه ‏توانی، و خودآزاری [۷] را می ‏پوشانند. آگاهی از این مجموعۀ دفاعی توانایی همدلی او با اولویت‏ های زیربنایی و احتمالاً برخاسته از تعارض بیمار را افزایش می‏ دهد. تلاش‏ های تفسیری، در ابتدا معطوف به نیاز مضطربانه به چنین دفاع‏ هایی است، و سپس می‏ توان به خیال‏پردازی‏ های پنهان خودشیفته ‏وار و خودآزارانه پرداخت.

سرانجام، پذیرش این‏که برخی بیماران خوشیفته شدیداً کم‏رو هستند، در‏های سبب‏ شناسی چالش‏ برانگیزی را بر روی حوزۀ تحقیق و بررسی باز می‏ کند. برای نمونه، آیا تعارض میان تمایلات و بازداری‏ های نمایش‏گرانه ناشی از تربیتی است که در آن شهرت خواستنی و فروتنی فضیلت است؟ یا این تنش از کشمکش میان آمادگی برنامه ‏ریزی‏ شده و ذاتی برای کم‏رویی از یک سو (کاگان، ۱۹۸۴؛ تامس و چِس، ۱۹۷۷)، و از سوی دیگر فشار اکتسابی از جانب محیط برای پذیرشی شاخص برمی ‏خیزد؟ یا ترکیبی از این دو فرضیه مطرح است، یا حتی تبیین‏ های پیشین ملاحظات کافی (مثلاً عوامل فرهنگی) را لحاظ نکرده ‏اند؟

درحالی‏که پاسخ به چنین پرسش‏ هایی در انتظار پژوهش‏ های بیشتر است، به نظر می‏ رسد پذیرش نشانگان خودشیفتۀ کم‏رو تلویحاتی در حوزه های سبب‏ شناسی، تشخیصی، و درمانی و حوزه های مشابه داشته باشد.

پیوست:


[۱]Narcissism

[۲]God Complex

[۳] Mirror Complementarity

[۴] Masochistic

[۵] Diffident narcissist

[۶] Transitional fantasies

[۷] Masochism