شخصیت وابسته چگونه تعریف می شود؟
شخصیت برخی از افراد عمدتا با نیازمندی در وابستگی بیش از حد مشخص می شود. افراد با سازمان روانی وابسته ممکن است خود را ناتوان در رها کردن رابطه هایی بیایند که سوءاستفاده گر یا حتی آزار دهنده هستند، این پدیده گاهی “خود-آزاری” یا “مازوخیستی” نامیده می شود. طبقه بندی های ابتدایی برای این شخصیت، شخصیت های”نابسنده inadequate” و “بچه گانه infantile” بوده اند.
انگیزه هدایت کننده رفتار در افراد با شخصیت وابسته چیست؟
به نظر می رسد انگیزه اساسی افراد با شخصیت وابسته تمایل شدید برای کسب و حفظ روابطی است که در آن از فرد مراقبت و حمایت می شود. افراد با شخصیت وابسته خود را در رابطه با دیگران تعریف می کنند و به دنبال رضایت و امنیت در بستر روابط بین فردی هستند (“من تا زمانی خوب هستم که همسرم خوب باشد”). این افراد به هنگام ایجاد مشکل در رابطه عاطفی، ممکن است دچار علائم روان شناختی نظیر حملات اضطراب، افت عملکرد، مشکلات روان تنی و…شوند.
نشانه های روانشناختی و رفتاری افراد با اختلال شخصیت وابسته چه هستند؟
افراد با شخصیت وابسته دارای رفتارهای چسبندگی (clinging behavior) هستند و نشانه های زیر می تواند دال بر وجود شخصیت وابسته باشد:
- دشواری دائمی در گرفتن تصمیم (حتی تصمیم های روزانه مانند اینکه امروز چی لباسی بپوشم) و نیاز به توصیه و اطمینان جویی از دیگران، اجازه دادن به دیگران تا در مواردی که مستقیما روی زندگی فرد موثر هستند تصمیم بگیرند
- دشواری در شروع یا انجام کارها به تنهایی (به دلیل ترس از مورد قضاوت واقع شدن و از دست دادن حمایت و نه به دلیل کمبود انگیزه وانرژی)
- مشکل دائمی در ابراز مخالفت خود (به جهت ترس از دست دادن تایید و حمایت دیگری)
- تمایل افراطی برای دریافت مراقبت و حمایت از سوی دیگران، جستجوی رابطه ای جدید بلافاصله بعد از قطع رابطه قبلی به عنوان منبعی برای دریافت مراقبت و حمایت
- احساس ناراحتی و درماندگی بهنگامی تنهایی
- در بافت اجتماعی نیز به نظر می رسد وابستگی با تلقین پذیری و حساسیت نسبت به سرنخ های اجتماعی ارتباط دارد
تظاهرات روانشناختی اختلال شخصیت وابسته در سطح نوروتیک با سطح مرزی و یا سایکوتیک چه تفاوتی دارد؟
در سطح روان نژند، افراد با شخصیت وابسته معمولا در میانسالی و بعد از آن، بعد از دست دادن یک عزیز، طلاق یا بازنشستگی، یعنی زمانیکه مجبور می شوند تا آنچه بدان وابسته بوده اند ترک کنند برای درمان مراجعه می کنند. در سطح مرزی و یا روان پریش، افراد وابسته وقتی مجبور شوند روی منابع شخصی و روانشناختی خود اتکا کنند، ممکن است با بهم ریزی تنظیم روانی خود مواجه شده (becoming dysregulated) و به استفاده از مکانیسم یا سازوکارهای دفاعی پرهزینه نظیر جسمانی سازی و برون ریزی بپردازند و برای دریافت مراقبت تلاش زیادی را انجام دهند تا مجبور نباشند با احساس ناتوانی و بی کفایتی در مراقبت از خود مواجه شوند.
افراد با شخصیت وابسته از روابط چه می خواهند؟
افراد با وابستگی افراطی وقتی تنها می مانند احساس بی فایدگی می کنند. آن ها تمایل دارند تا دیگران را قدرمند و موثر ببینند و زندگی خود را برای حفظ روابطی سازماندهی می کنند که در آن مطیع هستند و وقتی در ایجاد چنین روابطی موفق باشند احساس رضایت می کنند و در صورت عدم موفقیت پریشان می شوند. اشتغال ذهنی این افراد عمدتا اضطراب عملکردی و ترس از نقد شدن است که ترس از رها شدن را بازنمایی می کند. افراد با شخصیت های وابسته همواره احساس ضعف و ناتوانی می کنند، منفعل و بی جرات هستند و به سادگی تحت تاثیر دیگران قرار می گیرند. اغلب ساده لوح به نظر می رسند. احساس بی ارزشی می کنند و در ابراز خشم مشکل دارند. دیگری در رابطه را ایده آل سازی می کنند و همواره از او درخواست توصیه دارند. در تلاش برای خاص شدن، سعی در برآورده کردن نیازهای فرضی طرف مقابل دارند. افراد با شخصیت وابسته از “استراتژی های خود ابرازی تسهیل کننده رابطه” نظیر خود شیرینی، استدعا، تعریف از خود و ارعاب استفاده می کنند.
علل ممکن در ایجاد شخصیت وابسته کدامند؟
دوران کودکی می تواند پایه و اساس شخصیت وابسته را بنا کند. فرزند پروری بیش از حد حمایت کننده یا مستبدانه از علل ایجاد شخصت وابسته هستند. والدینی که بیش از حد مضطرب و ناایمن هستند اغلب فرزندان را در جدا شدن از خود ناتوان می کنند. فردی که در کودکی برای استقلال جویی تنبیه شده یا به او احساس گناه داده شده است، به این ادراک می رسد که تفکر و عمل مستقل نادرست است.
تجارب آسیب زا یا نامطلوب در اوایل زندگی فرد، نظیر بی توجهی، تعرض یا بیماری جدی و نیز اضطراب جدایی در کودکی می تواند احتمال ایجاد شخصیت وابسته را در سال های بعدی زندگی افزایش دهد. همچنین، این شخصیت بویژه در افرادی که استرس بین فردی و حمایت اجتماعی اندک را تجربه می کنند رواج دارد.
شخصت وابسته در مدل های روانکاوانه به چه نحوی تبیین می شود؟
در مدل روانکاوی کلاسیک، وابستگی با رویدادهای دوره نوزادی، یعنی مرحله دهانی تحول رابطه دارد. در این مدل، ناکامی یا ارضای بیش از حد در دوره مرحله دهانی سبب “تثبیت” دهانی و ناتوانی در حل مسائل تحولی مختص این مرحله می شود (تعارض مربوط به وابستگی-استقلال). فروید به صراحت ارتباط تحول بعدی شخصیت با تجربه تغذیه در دوران نوزادی را شرح داده است، با این استدلال که “تغذیه از سینه مادر نمونه ای است از هر رابطه عشقی “. نظریه روانکاوی کلاسیک بر این فرض است که فردی که به طور دهانی تثبیت شده (“وابستگی دهانی”) الف) به دیگران برای مراقبت شدن و حمایت گرفتن وابسته باقی می ماند و ب) در بزرگسالی به بروز رفتارهایی ادامه می دهد که مرحله دهانی تحول را منعکس می کنند (یعنی، اشتغال ذهنی با فعالیت های دهانی، وابستگی به غذا و خوردن به عنوان ابزاری برای مقابله با اضطراب).
تبیین شخصیت وابسته در مدل های روان پویشی معاصر به چه نحوی است؟
دو مدل نظری برای وابستگی از این مدل کلاسیک تحول یافته اند: نظریه روابط ابژه و نظریه دلبستگی. هر دو نظریه از اهمیت فعالیت های دهانی واقعی (نظیر تغذیه با شیر مادر) در تعیین تحول صفات و رفتارهای وابستگی دهانی تمزکز زدایی می کنند. در عوض، هر دو مدل بر این باورند که کیفیت کلی رابطه نوزاد-مراقب در دوران نوزادی و کودکی اولیه تعیین گر صفات وابستگی در بزرگسانی هستند. در مدل روابط ابژه و دلبستگی، تجارب تغذیه و گرفته شدن از شیر مادر نقش مرکزی در تحول بعدی شخصیت را ندارند. بلکه، تجارب تغذیه اولیه صرفا به عنوان یک جنبه، البته یک جنبه مهم، از رابطه کلی نوزاد-مراقب در نظر گرفته می شود.
مدل روابط ابژه برای وابستگی، مدل روانکاوی کلاسیک را با تاکید بر جدایی-تفرد و تحول مفهوم خویشتن به عنوان وظایفی اساسی که در دوران نوزادی و کودکی اولیه رخ می دهند بسط می دهد. مهمترین تاثیر این جهش مفهومی این است که رابطه نوزاد-مراقب دیگر صرفا نشات گرفته از ارضای بیولوژیکی که مراقب برای نوزاد فراهم می کند نیست. بنابراین، در مدل روبط ابژه فرض می شود، بازنمایی های خویشتن و دیگری که در دوران نوزادی و کودکی اولیه درونی شده اند نقش اساسی در تحول و پویش های شخصیت را دارند.
تفاوت رویکرد دلبستگی از روابط ابژه در تاکید آن بر مبانی ذاتی و بیولوژیکی پیوند نوزاد-مادر به عنوان تعیین کننده مفهوم خویشتن و رفتار بین فردی متعاقب آن است. در تضاد با نظریه روابط ابژه، چشم انداز دلبستگی، مفاهیم روانکاوی و نظریه تکامل را در توضیح تفاوت های فردی در رابطه نوزاد-مراقب و فهم اثرات این تفاوت ها در تحول بعدی شخصیت ترکیب می کند.
تفاوت مفاهیم وابستگی و دلبستگی در چیست؟
گرچه هر دو مفهوم با هم همپوشانی دارند، اما پژوهش های اخیر مشخص کرده است که این سازه ها یکسان نیستند. وابستگی مولفه مهمی از گونه های خاص رفتار دلبستگی (نظیر، دلبستگی ناایمن) هم در دوره نوزادی، هم در دوره نوجوانی و هم در دوره بزرگسالی است. با این حال، تفاوت های فردی در دلبستگی و وابستگی در کودکان پیامدها و همبسته های متفاوتی دارند و جوانب متفاوتی از رفتار بزرگسالی را پیش بینی می کنند. همچنین، رفتارهایی که وابستگی و دلبستگی ناایمن را مشخص می کنند تنها همپوشانی متوسطی را هم از لحاظ مفهومی و هم از لحاظر تجربی نشان داده اند.
در نهایت، صاحب نظرانی چون اینزورث و لیزلی دو جنبه را در تفاوت دلبستگی و وابستگی اظهار می کنند. نخست، رفتار دلبستگی عمدتا با نزدیکی جویی نشان داده می شود در حالیکه رفتارهای وابستگی به طور عمده با کمک خواهی مشخص می شود. دوم، رفتارهای دلبستگی معطوف به ابژه هستند و همواره به سمت شخص یکسانی می باشند. در مقابل، رفتارهای وابستگی می تواند به سمت هر تعدادی از افراد که در نگاه فرد وابسته به طور بالقوه مراقب، محافظ و حامی هستند جهت گیری شده باشد.
آیا شخصیت وابسته با خطر برای بیماری های جسمانی رابطه دارد؟
بورشتاین، پروفسور روانشناسی دانشگاه آدلف نیویورک، در پژوهش های خود نشان داده است که رابطه ای قوی میان وابستگی و خطر برای بیماری های مختلف جسمانی خصوصا زخم معده، آسم، صرع، بیماری قلبی، درد مزمن و دیابت وجود دارد (برای کسب اطلاعات بیشتر به مقالهBornstein, R. F. (1995). Interpersonal dependency and physical illness: The mediating roles of stress and support. Journal of Social and Clinical Psychology, 225-243. رجوع کنید). به نحوی که سطوح بالای وابستگی بین فردی می تواند شروع بیماری در افراد را پیش بینی کند. در عین حال افراد با وابستگی بالا که سطح بالاتری از استرس بین فردی (نظیر نگرانی برای سلامت اعضای خانواده، یا نگرانی ناشی از وظایف مربوط به خانواده) را تجربه می کنند و این حالت دائم با ترس از دست دادن دیگرا همراه است احتمال بالاتری برای ابتلا به این بیماری ها را دارند، در مقابل افراد با وابستگی بالا که از حمایت اجتماعی ادراک شده بیشتری برخوردار هستند بهتر می توانند اثرات منفی استرس بین فردی را تاب آورده و وضعیت سلامتی بهتری دارند.
آیا شخصیت وابسته در میان زنان بیش از مردان است؟
از جمله عوامل ایجاد شخصیت وابسته می توان به نگرش های فرهنگی و تعریف نقش های جنسیتی از سوی فرهنگ اشاره کرد. اگرچه باور عمومی به وابستگی بیشتر زنان نسبت به مردان است اما پژوهش ها نشان داده اند که زنان صرفا تمایل بیشتری برای بیان تمایلات وابستگی خود دارند. روانکاوان فمنیست معاصر نیز معتقدند که سوگیری های مردانه نظریه های فرویدی تعصبات فرهنگی در مورد زنان و کلیشه های جنسیتی را سوخت رسانی کرده اند. پژوهش های اخیر نیز نشان می دهند که صفات وابستگی در میان افراد با زنانگی بیشتر و مردانگی کمتر بیشتر نمایان می شود. در عین حال در نسبت دادن شخصیت وابسته به افراد باید توجه داشت که تفاوت های فرهنگی در تعریف وابستگی “بیش از حد” با هم تفاوت دارند و باید تشخیص شخصیت وابسته با توجه به هر فرهنگ صورت گیرد. چراکه عوامل فرهنگی می تواند بر رفتار به نحوی تاثیر گذارند که مشابه به وابستگی افراطی به نظر آیند، اما شخصیت وابسته الگویی از عملکرد رفتاری است که از هنجارهای فرهنگی انحراف دارد.
باید و نباید های اتاق درمان برای شخصیت وابسته کدامند؟
به طور معمول، در ابتدای درمان انتقال متقابل درمانگران با شخصیت های بسیار وابسته به طرز چشمگیری مثبت است، اما به تدریج احساس آزار و فشار ظاهر می شوند. افراد با شخصیت وابسته ممکن است آزمون های ناهشیاری طراحی کنند تا متوجه شوند که آیا درمانگر از تلاش نوپای آن ها برای خودمختاری حمایت می کند یا به دعوت آن ها برای پذیرش نقش متخصص و مشاور پاسخ می دهد. مهم است که درمانگر در مقابل اینکه مراجع او را در نقش متخصص قرار دهد مقاومت کند و فرد را به عملکردهای مستقل تشویق نماید و اضطراب های او ناشی از این فرایند را تحمل کند. گرچه درمانگر در کار با شخصیت وابسته ممکن است به پرهیز از عواطف منفی تمایل یابد، اما با گشودن فضا برای خشم و سایر احساسات پرخاشگرانه مراجع، می تواند احساس عاملیت و غرور به دستاوردها را در وی راه اندازی کند.
پویش های مازوخیستی مرتبط با شخصیت وابسته به چه شکل هستند؟
شکل اتکایی پویش های مازوخیستی که با شخصیت وابسته همپوشانی دارند در افرادی دیده می شود که نیازهای خود را تابع نیازهای دیگران قرار می دهند و به نظر می رسد رنج کشیدن را به عنوان پیش شرطی برای حفظ رابطه دلبستگی می دانند. آن ها شدیدا به روابط دلبستگی نیاز دارند و ترس از دست دادن دلبستگی بر دغدغه های فرد برای ایمنی و رفاه خود چیره است. در زیر سلطه پذیری آشکار، اغلب جریانی پنهان از پرخاشگری انکار شده وجود دارد که بیمار آن را به شیوه های پرخاشگر-منفعلانه ابراز می کند و سبب راه اندازی بدرفتاری از سوی دیگران می شود. در سطوح آشفته تر سازماندهی شخصیت، افراد ممکن است بر همانندسازی فرافکنانه به عنوان دفاع علیه آگاهی از سادیسم خود تکیه کنند، درحالیکه همزمان فرد مقابل را به برون ریزی آن وا میدارند.
چرا افراد با شخصیت وابسته در بیان مستقیم خشم خود ناتوانند؟
یک الگوی برقراری ارتباط در افراد وابسته، الگوی پرخاشگر منفعلانه (passive-aggressive pattern) است که در آن روابط فرد با وابستگی خصمانه مشخص می شود. افراد پرخاشگر-منفعل خود را در رابطه با دیگران تعریف می کنند اما با بار منفی (مثلا، “من همسر آن عوضی هستم”). از آنجا که آن ها خود را از لحاظ روانشناختی در مقابل دیگران قرار می دهند، درک و پیگیری اهدافی که متعلق به شخص خودشان باشد برای آن ها دشوار است. مشابه با افراد پارانوئید آن ها ممکن است برای پیشگیری از حملات احتمالی دیگران حمله کنند اما به طور غیرمستقیم. پرخاشگری غیرمستقیم آن ها اغلب بدرفتاری از سوی دیگران را موجب می شود و یک دور معیوب را راه اندازی می کند: خشم و غیظ درونی منجر به رفتار پرخاشگر-منفعلانه می شود، پرخاشگری و بدرفتاری در دیگران را راه می اندازد، که آن هم خشم و غیظ بیشتر را موجب می شود. این الگوی خود-آسیب تقویت کننده این باور بنیادین است که نباید خشم را به طور مستقیم تجربه یا ابراز کرد.
آیا نداشتن وابستگی به معنی مستقل بودن است و یا ترس از وابسته بودن؟
خیر، می توان پیوستاری را تصور کرد که از وابستگی ناسازگارانه (سلطه پذیری) شروع شده و با گذشت از استقلال سالم (اتصال و ارتباط) به استقلال غیرمنعطف (انفصال) می رسد. برخی از افراد در روی قطب استقلال غیرمنعطف تمایلات شدید وابستگی دارند که آن ها را از طریق انکار یا واکنش وارونه (denial or reaction formation) خارج از آگاهی نگه می دارند. بنابراین، آن ها همان پویش های شخصیت وابسته را دارند که با انکار و وانمود به استقلال پنهان شده است. در حقیقت استقلال این افراد واکنش دفاعی و حفاظتی از خود در مقابل وحشتی از وابسته شدن و سپس رها شدن و آسیب خوردن از طرف مقابل است.
افراد با استقلال غیرمنعطف که وابستگی و ابراز نیاز را ضعف می دانند چگونه هستند؟
این افراد در روابط خود را به عنوان اشخاصی تعریف می کنند که دیگران به آن ها وابسته هستند و به خودشان برای اینکه قادرند از خود مراقبت کنند افتخار می کنند. آن ها با سوءظن به ابراز نیاز می نگرند و شواهد حاکی از آسیب پذیری هیجانی را در خود یا دیگران به مسخره می گیرند. این احتمال وجود دارد که سبک دلبستگی آن ها در دوران کودکی اجتنابی بوده باشد. این افراد اغلب حوزه ای مخفی از وابستگی دارند (مثلا به مواد، به جفت خود، به یک مربی، به یک ایدهئولوژی)؛ برخی از آنان تمایل دارند بیمار شده یا جراحتی داشته باشند تا به آنان دلیل مشروعی برای مراقبت شدن توسط دیگران بدهد. در آخر اینکه این افراد به ندرت به دنبال رواندرمانی می روند؛ زیرا آنها خود را لایق دریافت مراقبت و صمیمت نمی دانند و در بیشتر موارد این تفکر وجود دارد که اگر به کسی وابسته بشوند او حتما به انها آسیب خواهد زد.
آیا برای سنجش شخصیت وابسته آزمونی هم وجود دارد؟
پرسشنامه وابستگی بین فردی (Interpersonal Dependency Inventory) دارای ۴۸ سوال است که از آزمودنی می خواهد میزانی از وابستگی را که وی در مورد هر یک ماده ها تجربه میکند گزارش دهد. در نهایت سه حوزه از وابستگی با این آزمون مشخص می شود: ۱) وابستگی هیجانی به دیگران (emotional reliance)، ۲) کمبود اعتماد به نفس اجتماعی (lack of social self confidence) و ۳) ابراز خودکارامدی (assertion of autonomy).
فیلم ها و سریال هایی که شخصیت وابسته را نمایش می دهد:
Single White Female- این فیلم با ژانر وحشت در سال ۱۹۹۲ با بازی برجیت فوندا (آلیسون جونز) و جنیفر جیسون لی (هدرا کارلسون) ساخته شده است. در این فیلم، آلیسون همخانه ای هدرا می شود که مبتلا به علائم شدید شخصیت وابسته است. در ابتدا آلیسون به همخانه ای رویایی خود علاقمند است اما در ادامه مشکلات از راه می رسند.
Arrested Development- این مجموعه تلویزیونی کمدی بین سال های ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۸ به نمایش درامده است. باستر بلوث با بازی تونی هیل، پسر جوان جورج و لوسیل بلوث است. ناتوانی او در تصمیم گیری های ساده و نیازمندی مداوم او در طول سریال حاکی از آن است که با شخصیتی وابسته رو به رو هستیم.
Hysterical Blindness- اما ترمن (دبی میلر) در این فیلم که در سال ۲۰۰۳ ساخته شده است نقش فردی با شخصیت وابسته را بازی می کند که عاشق مردی است (بث با بازی ژولیت لوئیس) که او را دوست ندارد. دبی از بث می خواهد که از او مراقبت کند و وقتی بی توجهی های بث را می بیند مشکلات شروع می شوند.
منابع
Bornstein, R. F. (1992). The dependent personality: developmental, social, and clinical perspectives. Psychological bulletin`, ۳-۲۳.
Bornstein, R. F. (1993). The dependent personality. Guilford Press.
Bornstein, R. F. (1995). Interpersonal dependency and physical illness: The mediating roles of stress and social support. Journal of Social and Clinical Psychology, ۲۲۵-۲۴۳.
Bornstein, R. F. (1998). nterpersonal dependency and physical illness: A meta-analytic review of retrospective and prospective studies. Journal of Research in Personality, ۴۸۰-۴۹۷.
Lingiardi, V., & McWilliams, N. (2017). Psychodynamic diagnostic manual: PDM-2. Guilford Publications.
Klonsky, E. D., Jane, J. S., Turkheimer, E., & Oltmanns, T. F. (2002). Gender role and personality disorders. Journal of personality disorders, ۱۶(۵), ۴۶۴-۴۷۶.